بازگشت

افتاده اي به گوشه اي از آشيانتان


افتاده اي به گوشه اي از آشيانتان

گويا به لب رسيده در اين بُرهه جانتان

حتّي ميان خانه ي خود هم غريبه اي!

يعني كه بي ستاره بُوَد آسمانتان

بر روي خاك حجره تنت پيچ مي خورد!

آري بُريده زهرِ جسارت امانتان

بيهوده با نواي عطش دست و پا مزن

يك قطره آب هم نرسد بر دهانتان!

اين جا جواب ناله تان سوت و هلهله است!!!

اين جا كسي محل ندهد بر فغانتان!

در لا به لاي در بدنت گير مي كند...

وقتي كه مي دهند كنيزان تكانتان!

از حجره تا به بام، دلم شور مي زند

ترسم ترك ترك بشود استخوانتان

اين هم يكي ز منفعت بام خانه است!!!

ديگر كسي به نيزه نبيند مكانتان!

شكر خدا ز شدّت مستي كسي نزد

با چوب خيزران به لب ارغوانتان

***