بازگشت

آري جوان ترين قمر آل هاشمم


آري جوان ترين قمر آل هاشمم

مثل حسن غريب ميان محارمم

مثل حسين برده عطش طاقت مرا

مهمان نو رسيده ي موساي كاظمم

امشب گرفته بود

دست خدا مرا

زهرا از آسمان

مي زد صدا مرا

خشكيد آن لبي كه بر آن نام حق نشست

بغض ملائك از خبر درد من شكست

حتي كنار پيكر من خواهري نبود

تا بركشد به روي تنم عاشقانه دست

در را به روي من

تا ظالمانه بست

فرياد و ناله ام

در سينه ام شكست

وقتش رسيده مرغ مهاجر سفر كند

يك بي قرار هادي من را خبر كند

بر دامنش مگر بگذارد سر مرا

گريان لب مرا به نمي آب تر كند

جان مي دهد غريب

فرزند مصطفي

پر مي كشد جواد

تا مشهد الرضا

***