بازگشت

سلام من به نور عين زهرا


سلام من به نور عين زهرا

جواد، ماه كاظمين زهرا

سلام من به غربت حريمش

به كاظمين و صاحب كريمش

سلام من به قلب بي قرارش

كه سوخته ز يار نابكارش

سلام من به غربت نگاهش

به چشم هاي منتظر به راهش

سلام من به حال احتضارش

به لحظه هاي سخت انتظارش

دلش به دام عشق مبتلا بود

در انتظار مقدم رضا بود

به حال مرگ فتاده محتضر بود

منتظر هم پدر و پسر بود

درون حجره بس كه ناله ها زد

شراره بر تمام لاله ها زد

قتلگه اش ميان مسكنش بود

واي خدا قاتل او زنش بود

سيلي كين به چهره ي شرف زد

كنار پيكرش نشست و كف زد

درون حجره قلب لاله مي سوخت

برون حجره خصم شعله افروخت

شروع به پاي كوبي از جفا كرد

فاطمه را به غصه مبتلا كرد

دل ببرد به راه كاظمينم

زائر بارگاه كاظمينم

همان سرا كه زائري ندارد

همان وطن كه غم از آن ببارد

دو ياس خسته در نهاد دارد

امام كاظم و جواد دارد

عاشق پر بسته كاظمينم

كبوتر خسته كاظمينم

خدا كند رسم به كوي يارم

كه تشنه مِي از سبوي يارم

***