بازگشت

اي كه هنگام كـرم مظهـر الطاف خدايي


اي كه هنگام كـرم مظهـر الطاف خدايي

باب حاجات و يم جود، جواد ابن رضايي

غير تـو كس گـره از كار خـلايق نگشايد

كه تو از عقده گشايان جهان، عقده گشايي

ز چه كس جود بخواهم؟ تو كريمي تو جوادي

بـه كجـا درد بيـارم؟ تـو طبيبـي تو دوايي

ز كه حاجت طلبم غير تـو اي بـاب حوائج

بـه كـه اميـد ببنـدم تـو اميـد دل مـايي

تو كه هم چون پدر خويش كريمي و رئوفي

شـود آيـا كـه دم مـرگ بـه بالين من آيي

اي همـه آينــه آيــه تطهيــر، خــدا را

چـه شـود گـر دل آلـوده مـا را بربايـي؟

آمـدم دست توسـل به حريمت بگشايم

چه دعايي به حضور تو بخوانم؟ تو دعايي

نيست امكان گذشتن ز گذرگـاه صراطم

تو مگـر اين كـه گذرنامه ام امضـا بنمايي

تـو مگـر از مـن افتـاده ز پـا دست بگيري

تــو مگـر زنـگ ز آيينــه قلبــم بزدايــي

ما همانا ز تو دوريم و تو نزديك تر از جـان

عجبــا در دل مايــي و ندانيــم كجــايي

بس كه دنبال گدا دست عطاي تـو دراز است

مشتبه گشته به قومي كه تو محتاج گدايي

تو كه بر چشم همـه پاي نهي در دم مردن

خود در آن حجـره دربسته دمِ مرگ، چرايي؟

اشـك بـر غـربت و مظلومي تو از چه نريزم؟

كـه غريـب استـي و فرزنـد غـريب الغربايي

گر ببرند ز هم روز و شب اعضاي تو «ميثم»

بـِه كـه يك لحظه فتد بين تو و يار، جدايي

***