بازگشت

آياتِ تشنگي است سُرود زبان من


آياتِ تشنگي است سُرود زبان من

مرثيه هاي داغِ عطش ترجمان من

جز آيه هاي درد، تَرَنُّم نمي كنم

يعني كه زهر بُرده تمامِ توان من

سوز عطش گِلوي مرا زخم كرده است

بي خود نشد شكسته شكسته بيان من

از بسكه تشنگي تب و تاب مرا ربود

خشكيده ذره ذره زبان در دهان من

اين حجره نيست، مقتلِ جان كندنِ من است

خود قاتل است همسرِ نامهربان من

آيا جوابِ آهِ غريب است كف زدن؟

هر هلهله است خنجرِ تيزي به جان من

حالا نَفَس به سينه من حَبس مي شود

دشمن نشسته منتظرِ نيمه جان من

گيرم چراغ عمرِ مرا هم كني خموش

خاموش كِي كنيد فروغ نهان من؟

از حجره تا به بام تنم زخمه زخمه شد

اين راه پلّه مي شكَنَد استخوان من

افسوس قاتلِ پسرِ فاطمه شدي!

خِيري كجا رسد به تو از دشمنان من

كُشتي مرا به فصل جواني خدا كند

رحمي كنيد بر پسرِ نوجوان من

هادي بيا به وقت جدايي نظاره كن

بر بام خانه بي كَفَني ميزبان من

***