بازگشت

سر را ز خاك حجره اگر بر نداشتي


سر را ز خاك حجره اگر بر نداشتي

تو رو به قبله بودي و خواهر نداشتي

خواهر نداشتي كه اگر بود مي شكست

وقتي كه بال مي زدي و پر نداشتي

از طوس آمدم كه بِگِريَم در اين غمت

ياري به غير چند كبوتر نداشتي

وقتي كه زهر بر جگرت چنگ مي كشيد

جز يا حسين ناله ي ديگر نداشتي

ختمي گرفته اند برايت كبوتران

لبخند مي زدند و تو باور نداشتي

تو تشنه كام و آب زمين ريخت قاتلت

چشمت به آب بود و از آن بر نداشتي

كف مي زدند دور و برت تا كه جان دهي

كف مي زدند و تاب به پيكر نداشتي

كف مي زدند وليكن به روي دست

دست ز تن جداي برادر نداشتي

شكر خدا كه پيرهني بود بر تنت

يا زير نيزه ها تن بي سر نداشتي

شكر خدا كه لحظه ي از هوش رفتنت

خواهر نداشتي، غم معجر نداشتي

***