بازگشت

من جوادم كه خدا خوانده جواد


من جوادم كه خدا خوانده جواد

من چه كردم به تو اي بد بنياد

عوض آن كه مرا يار شوي

بر دل غم زده غم خوار شوي

رفتي و در به روي من بستي

با كنيزان همگي بنشستي

گفتي از آب مرا منع كنند

شادي و هلهله آن جمع كنند

تو كه آتش به دلم افكندي

حال استاده اي و مي خندي؟!

حجره در بسته و من تنهايم

به خدا من پسر زهرايم

تن بي تاب مرا تاب بده

جگرم سوخت مرا آب بده

بدن زارِ منِ تشنه جگر

بعد قتلم به روي بام ببر

تا كه لب تشنه به زير خورشيد

جان سپارم چون حسين شاه شهيد

***