بازگشت

از جفاي همسر بي مهر فرياد اي پدر!


از جفاي همسر بي مهر فرياد اي پدر!

كز دل و جانم برآورده است فرياد اي پدر!

در جواني گوهر عمر مرا از من گرفت

تا كه مأمون دختر خود را به من داد اي پدر!

آن چه با من كرد ام الفضل دون كي مي كند

همسري با همسرش اين گونه بي داد اي پدر؟!

يك طرف زهر جفا و يك طرف سوز عطش

غنچه ي نشكفته ات را داد بر باد اي پدر!

بيشتر از زهر كين از تشنه كامي سوختم

سوختم چون صيدي اندر دام صياد اي پدر!

بس كه فرياد از عطش كردم كه تاثيري نداشت

شد درون سينه ام خاموش فرياد اي پدر!

آخر آمد بر سرِ من محنتي كه بارها

چهره ام بوسيدي و كردي از آن ياد اي پدر!

روز مرگم شد بيا بر غربت من گريه كن

چون كه گفتي ذكر خوابم شام ميلاد اي پدر!

در خراسان من به ديدارت شتابان آمدم

نك بيا از بهر ديدارم به بغداد اي پدر!

گر نمي آيي مرا بر سر من آيم در برت

مرغ روحم چون شود از بند آزادي اي پدر!

در جوار تو (مؤيد) از پي عرض سلام

قاصد دل را به كوي من فرستاد اي پدر!

***