بازگشت

معبود من خداي من اي حيّ داورم


معبود من خداي من اي حيّ داورم

ديگر به لب رسيده نفس هاي آخرم

همچون رضا به حجره ي در بسته جان دهم

در شهر غربت از پدرم ارث مي برم

در بسته، دل شكسته، بدن خسته از ملال

اين غم كجا برم كه مرا كشت همسرم

اي امّ فضل مي شنوي ناله ي مرا

يك جرعه آب چيست؟ كه ريزي به حنجرم

رويم بُوَد به قبله و چشمم بُوَد به در

اي كاش نازنين پسرم بود در برم

طاقت نمانده تا بزنم دست و پا دگر

بهتر كه دست و پا نزنم نزد مادرم

از سوز زهر و سوز عطش سوخت جان من

آبم نداد قاتل و شد آب پيكرم

***