بازگشت

در وجود تو جود را ديدم


در وجود تو جود را ديدم

جلوه هاي سجود را ديدم

تشنه بودم تو را صدا زدم و

مهرباني رود را ديدم

در نگاه تو فصل بارانِ...

...آسمانِ كبود را ديدم

تو جواد الائمه اي حتي

در نبود تو بود را ديدم

دست هايت سخاوت محض است

با تو الطاف زود را ديدم

با نگاهي به آسمانِ بلند

پيش پايت قعود را ديدم

حضرت عشق دست جود خدا

يا علي اكبر امام رضا

دل شكسته دعا كه مي خواهد؟

گريه ي بيصدا كه مي خواهد؟

گريه كردن براي تو خوب است

ور نه اين گريه را كه مي خواهد؟

هر كرم خانه اي كه باز شود

لا اقل يك گدا كه مي خواهد؟

حرمت را خدا به عالم داد

تا ببيند شفا كه مي خواهد؟

از روي گنبد تو جار زدند

فيض بي انتها كه مي خواهد؟

تا زمين، كاظمين را دارد

جنت كبريا كه مي خواهد؟

من گداي دخيل تا ابدم

راه باب الجواد را بلدم

چشم هايت همين كه تر مي شد

خون لب هات بيشتر مي شد

همسرت هم سرت بلا آورد

هم براي تو درد سر مي شد

كف زدن ها عذاب مي دادند

نفسي را كه مختصر مي شد

شك ندارم كه استخوانت سوخت

بدنت داشت شعله ور مي شد

كاش جاي صداي بي اثرت

زهر جانسوز بي اثر مي شد

صورتت روي خاك و در نظرت

ياد گودال جلوه گر مي شد:

در سر بامي و سر تو نرفت

چكمه اي روي پيكر تو نرفت

آسماني به خاك و خون كه تپيد

رنگ خون شد محاسن خورشيد

با ته نيزه پيكرت برگشت

خواهرت داشت صحنه را مي ديد

دستي آمد كه پيرهن ببرد

دستي آمد به موش پنجه كشيد

خنجري آمد و زبانم لال

سخنش را چه ظالمانه بُريد

لطمات خدود يك طرف و

آن طرف شمر داشت مي خنديد

بعد از آن ضربه ي دوازدهم

بدني مثل بيد مي لرزيد

خواهرش ناله زد وليك چه سود

خنجر شمر كاش كهنه نبود

***