بازگشت

خواهر نداشتم كه پرستاري ام كند


خواهر نداشتم كه پرستاري ام كند

مادر نداشتم كه مرا ياري ام كند

اين بي كسي خلاصه به بي مادري نشد

بابا نبود رفع گرفتاري ام كند

تنها جفاي همسر من قاتلم نشد

اصلاً كسي نبود كه دلداري ام كند

جود مرا به زهر جفايش جواب داد

نيّت نداشت اينكه وفاداري ام كند

همراه دست و پا زدنم هلهله كنان

با پاي كوبي اَش طلبِ خاري ام كند

در خانه ام محاصره دشمنان شدم

يك يار نيست تا كه علمداري ام كند

ديگر كسي به داد دل من نمي رسد

بايد اَجل بيايد و غمخواري ام كند

سوز عطش مرا به دل قتلگاه برد

هادي كجاست چاره بيماري ام كند

جان دادم و كسي به روي سينه ام نبود

ياد حسين وقت بلا ياري ام كند

رأسم جدا نشد كه ميان اسيرها

بالاي نيزه شاهد بازاري ام كند

با سُّم اسب، پيكر من آشنا نشد

خونم نريخت تا همه جا جاري ام كند

نعش مرا به مكر و اهانت به بام بُرد

يك لحظه هم نخواست نگهداري ام كند

طاغوت از مبارزه من امان نداشت

عمري ز كينه خواست دل آزاري ام كند

مهدي بيا كه تازه شده داغ فاطمه

با قامت خميده عزاداري ام كند

***