بازگشت

مريد بال زدم تا مراد گريه كنم


مريد بال زدم تا مراد گريه كنم

به شوق بام تو تا بامداد گريه كنم

و در خيال خودم رفته ام امام رضا

نشسته ام دم باب الجواد گريه كنم

به (التماس دعاهاي) كوله بار خودم

به رسم معرفت و رسم ياد گريه كنم

مرور مي كنم عمرم چقدر زود گذشت

زياد وقت ندارم زياد گريه كنم!!

چه خوب اگر بدهد كربلا به من، من هم

چه داد گريه كنم چه نداد گريه كنم!!

نشسته ام كه به ياد يتيم اين آقا...

و كارِ يك زنِ رقاصِ شاد گريه كنم!!

ابالجواد، جوادت چه بد تنش افتاد

به، جان پاك جگر گوشه ات زنش افتاد!!

به خاك تيره چرا آفتاب افتاده

نگاه بي رمقش فكر خواب افتاده

جوان تشنه لبي مثل شمع آب شده

لبش به زمزمه (آب آب) افتاده!!

به زحمتي طرف درب بسته آمد و حيف...

صداي محتضرش بي جواب افتاده!!

كنيز ها همه با طشت هلهله كردند

تنش به مرحله پيچ و تاب افتاده!!

به دست و پا زدنش بين حجره خنديدند

كه احترام امام از حساب افتاده!!

در آخرين نفسش زائر كبودي شد

ز روي صورت مادر نقاب افتاده!!

رسيد فاطمه زد شانه گيسوانش را

نشان نداد ولي زخم استخوانش را

شكسته بال و پرش را به آسمان دادند

كنيزها بدنش را تكان تكان دادند

قرار شد كه تنش را كشان كشان بكشند

به هم ، مسافتِ تا بام را نشان دادند!!

براي اينكه برايش نما درست كنند

به تيزي لبه پله ها زمان دادند!!

همين كه شكل لبش فرق كرده يعني كه:

به اشك ما خبر چوب خيزران دادند!!

و اينكه نيز سرش ضربه خورده يعني كه:

دوباره تا دل گودال راهمان دادند!!

هزار شكر كه ديگر تنش نمي سوزد

كبوتران كه رسيدند و سايبان دادند!!

چقدر خوب همينكه تني برايش ماند

چقدر خوب كه پيراهني برايش ماند...

***