بازگشت

سبزه شد روي تو تا لاله بُستان نرود


سبزه شد روي تو تا لاله بُستان نرود

چشم من خون شد و از روي تو آسان نرود

زعفران پس ز كجا جانب بغداد آيد

شكوه ي سرخت اگر سوي خراسان نرود

وحشت داغ تو رَم داد دلم را ورنه

گفته بودند كه آهو به بيابان نرود

فاطمه بهر سرت روغن بادام آورد

گريه كرده است كه زلف تو پريشان نرود

عرق آلود به ديدار تو آمد پدرت

زآن كه بي غسل، كسي ديدن خوبان نرود

تشت رسوايي اين زن ز سر بام افتاد

بر سر بام گرفتم تنت اي جان نرود

رقص تشت است كه كم نيست ز رقص شمشير

يارب اينگونه دگر مرد به ميدان نرود

آفتاب لب بامي، تو مگر عمر مني؟!

يارب اين عمر من خسته شتابان نرود

غم خود را بده و شافع اين امّت باش

تا كسي سوي بهشت از درت اي جان نرود

بال در بال به بالاي بلاي تو ملول

چند مرغند كه با پيكر تو آن نرود

كه ز خورشيد فروزان به تن شاه شهيد

از تنش رنگ برفت و غمش از جان نرود

پس چرا شد قُرُق روضه ي تو روضه ي طوس

گر ز بغداد فغانت به خراسان نرود؟

لب گزيدن به چه معني است، جگر را بگزيد

كه ز تن جان شد و جان از پي جانان نرود

***