بازگشت

هر كه سر خدمت نگار ندارد


هر كه سر خدمت نگار ندارد

هر چه كه هم باشد اعتبار ندارد

بحث سر ديدن كريمي يار است

ور نه گدا بودن افتخار ندارد

وقت كرم دست تو به دست گدا خورد

بهتر از اين لطف روزگار ندارد

شانه بزن بيشتر به زلف كمندت

اين دل ما ترس تار و مار ندارد

صبح قيامت اگر تو دلبر مايي

هيچ كسي با بهشت كار ندارد

تا كه خدا هست شاه و گدا هست

شاه اگر يار ماست روزي ما هست

لطف تو باشد اگر، حساب كدام است؟!

مهر تو باشد اگر، عذاب كدام است؟!

علت خلقت تويي در عشق و گر نه

جبر كدام است و انتخاب كدام است؟!

چله اي بايد گرفت تا كه بفهميم

سركه كدام است يا شراب كدام است؟!

اين پدر پير تو چگونه بخوابد

پهلوي گهواره ي تو، خواب كدام است؟!

روي تو و روي او... چگونه بفهميم

در وسط اين دو، آفتاب كدام است؟!

هيچ كسي مثل تو وجود ندارد

مثل تو و سفره ي تو جود ندارد

باز بينداز سمت ما نظرت را

نوكر دربار كن غلام درت را

جاي تو عرش است و خاك قابل تو نيست

اين طرفي كرده اي چرا گذرت را؟!

بعد چهل سال گريه كردن و هجران

اين همه خوشحال كرده اي پدرت را!

بعد چهل سال، عاقبت شده وقتش

تا بگذارد به روي سينه سرت را

واي اگر وا شود ز چهره نقابت

پر كني از كشته كشته دور و برت را

شهر پر است از حسود، حرز بينداز

يا كه عوض كن مسير رهگذرت را

در همه مولودهاي قوم پيمبر

هيچ كسي نيست از تو با بركت تر

لطف تو را از ازل زياد نوشتند

آينه ات را خدا نژاد نوشتند

خاك سر راه تو بهانه ي خلق است

خاك مرا از همين بلاد نوشتند

ايل و تبار مرا مريد نوشتند

ايل و تبار تو را مُراد نوشتند

هر چه خدا جود داشت داد به دستت

نام تو را اين چنين، جواد نوشتند

يا كرم و يا جواد عبد تو هستم

حضرت باب الجواد عبد تو هستم

هفت زمين در خور كبوتر تو نيست

غير بلنداي عرش بستر تو نيست

وقت نماز شبت تجلي الله

هيچ كسي جز تو در برابر تو نيست

خواست پدر بوسه اش براي تو باشد

خوب شد اين كه كسي برادر تو نيست

گر چه علي اكبرِ امامِ رضايي

زخم ولي بر ضريح پيكر تو نيست

اين شب جمعه بده جواب همه را

آب مگر مهريه ي مادر تو نيست

از چه علي اصغر از فرات ننوشيد

از چه از آن مايه ي حيات ننوشيد

***