بازگشت

حس باران در نگاه ساده ات


حس باران در نگاه ساده ات

شوق رفتن در مسير جاده ات

مبدا مشهد، مقصد من كاظمين

نقشه راهم گل سجاده ات

مي روم از سنگلاخ عاشقي

تا نهايت هاي دور افتاده ات

رفتن و رفتن بدون وقفه اي

شيوه شب گردي دلداده ات

مي رسم يك روز بر دروازه ي

چشم هاي مهربان و ساده ات

جا گرفته كهكشاني از غزل

در مدار زلف پيچ افتاده ات

در تفرج گاه صبح شعر من

دب اكبر مي شود كباده ات

حضرت والا، امام عالمين

يوسف زهراي شهر كاظمين

ساحل درياي جودت بيكران

هفت دريا قطره اي از فضلتان

سفره ي احسانتان گسترده است

حاتم طائي نشسته پاي آن

من گداي اهل بيتم، اي امير

باب حاجات من است اين آستان

روزي من را خدا دست تو داد

كاسه اي آب و كمي خرما و نان

قرص نان ها دست پخت فاطمه ست

شك ندارم اي كريم مهربان

گندمش را از بهشت آورده اي

از زمين هاي خودت در آسمان

خانه ات آباد باشد تا ابد

كوري چشم حسودان زمان

حضرت والا، امام عالمين

يوسف زهراي شهر كاظمين

آينه در آينه پيغمبريد

ساقيانِ گرد حوض كوثريد

سوره كوثر جواب محكمِ

آنكه مي گويد شماها ابتريد

چارده نوريد، نور لايزال

بر سرير كبريايي زيوريد

عرشيان را درس ايمان داده ايد

در دو عالم اهل وعظ و منبريد

هر سحر بعد از نماز صبح تان

روضه خوان روضه هاي مادريد

در قيامت جان پناه شيعيان

بر تمام عرش، سايه گستريد

شك ندارم كه مرا همراه تان

روز محشر سمت جنت مي بريد

حضرت والا، امام عالمين

يوسف زهراي شهر كاظمين

***