بازگشت

شد امشب از رخ ابن الرضا چشم رضا روشن


شد امشب از رخ ابن الرضا چشم رضا روشن

چنان كه چشم احمد شد ز روي مرتضي روشن

به چشم دل تماشا كن كه هم چون اهل دل بيني

ز نور كبريايي شد حريم كبريا روشن

امام هشتمين را داده حق طفلي كه مي باشد

ز انفاسش صبا خرم ز رخسارش فضا روشن

گلستان حياتش زين گل ريحانه شد خرم

شبستان اميدش گشت از اين بَدرُ الدُجا روشن

همه شب تا سحر بر مهد ناز طفل نوزادش

به جاي شمع باشد روي آن شمس الضحي روشن

جواد آمد كه شادان شد ز ميلادش دل زهرا

جواد آمد كز و شد قلب ختم الانبيا روشن

الا يا خاندان وحي و قرآن يا بني الزهرا

ز ميلاد جواد ابن الرضا چشم شما روشن

شكوه رحمتش چون مهر باشد هر طرف تابان

مقام عصمتش چون روز باشد هر كجا روشن

شود از غم چو شب روز بد انديشي كه پندارد

نماند مشعل دين مبين بعد از رضا روشن

دگر تا روز محشر روشن و خاموش مي ماند

چراغي را كه مي سازد خدا خاموش يا روشن

«مؤيد» را چه وحشت اندرين ظلمت سرا باشد

كه دارد جان و دل پيوسته از نور ولا روشن

***