بازگشت

امشب شب عيد است همه گل بفشانيد


امشب شب عيد است همه گل بفشانيد

خود را به در بيت ولايت برسانيد

از دست رضا عيدي خود را بستانيد

اين بيت بخوانيد بخوانيد بخوانيد

انـوار الهي بـه فضا باد مبارك

ميلاد جواد بن رضا باد مبارك

خورشيد در آغوش سحر باد مبارك

در دست رضا قرص قمر باد مبارك

ديدار پسر بهر پدر باد مبارك

اي بحر شرف بر تو گهر باد مبارك

الحق كه خداوند محمّد به علي داد

بر خلق، ولي داد، ولي داد، ولي داد

عيد است و گشودند ز رحمت در ديگر

بر آل علي داده خدا گوهر ديگر

بر پا شده از شوق و شعف محشر ديگر

ميلاد پيمبر شده يا حيدر ديگر؟

اين عبد خدا سيد و مولاي عباد است

والله جواد است جواد است جواد است

در بزمِ وجود آمده جود از كرم او

عيسي شده عيساي مسيحا ز دم او

دل هاي خدايي همه بيت الحرم او

اوصاف همه خلق جهان است كم او

اي جان همه عالم و آدم به فدايش

زيبد كه ببينيم و بخوانيم رضايش

حرزي كه بد از مادر او چون دُر مكنون

بخشيد ز لطف و كرم خويش به مأمون

مأمون شد از اين جود و جوانمردي ممنون

اوصاف كمالش ز حساب آمده بيرون

پيداست چو خورشيد صفت هاي خدايش

مـا را نرســد تـا كـه بگـوييم ثنـايش

والله قسم فوق مقام است مقامش

پيغامبران يكسره خوانند امامش

آرام دل و جان كليم است كلامش

از هشت پسر، وز سه پسر باد سلامش

اين ضامن خلق اين پسر ضامن آهوست

اين مظهر حق صـدرنشين حرم هوست

اي اهل كرم را عطش چشمه جودت

سرتا به قدم آيه تطهير وجودت

باليد به خود سجده به هنگام سجودت

از ما صلوات و ز خداوند درودت

ما سائـل و آقايـي و لطف و كرم از توست

دل را نگشوديم به غير، اين حرم از توست

اي علم تو چون علم خدا نامتناهي

در موسم طفليت به توفيق الهي

دادي خبر از جو و هوا و يم و ماهي

دشمن به كمالات تو داده است گواهي

وقت سخنت آمـده دانـش به تلاطم

دريا شده در قطره اي از علم شما گم

در ملك خدا مطلع الانوار شماييد

دست كرم خالق دادار شماييد

روشنگر چشم و دل بيدار شماييد

ما دايره و نقطه پرگار شماييد

والله قسـم مهـر شمـا آب حيـات است

هر كس به شما دست دهد اهل نجات است

بي مهر شما نخل عمل را ثمري نيست

بي سوز شما سينه ما را شرري نيست

جز كوي شما در همه عالم خبري نيست

جز باب عنايات شما هيچ دري نيست

ما مهـر شمـا را بـه دو عالــم نفروشيم

يك چشم زدن هم ز شما چشم نپوشيم

پيداست در آيينه تو روي محمّد

ريحانه ريحانه و بوي تو محمّد

خلق تو و خلق و تو خوي تو محمّد

پيداست در آيينه روي تو محمّد

در چشم رضا روي تو آيينه احمد

لبخند زد و نام تو بگذاشت محمّد

من قطره كه افتاده به دامان يم توست

هر سو كه نهم روي دلم در حرم توست

در حشر همه دار و ندارم كرم توست

هر بيت مرا نفخه اي از فيض دم توست

بي مهر تو «ميثم» دهنش باز نگردد

هرگـز بـه زبانش سخن آغاز نگردد

***