بازگشت

امشب همه جا حرف نگار است، دگر هيچ


امشب همه جا حرف نگار است، دگر هيچ

امشب همه جا صحبت يار است، دگر هيچ

در محفل اهل سحر و اهل مناجات

صحبت ز سر زلف نگار است، دگر هيچ

تابيده به عالم رخ چون بدر محمد

پايان شب تيره و تار است، دگر هيچ

امشب همه جا صحبت جود است و جواد است

نامش همه جا ذكر و شعار است، دگر هيچ

از يمن عطا و كرم و جود و سخايش

دارا شده هر كس كه ندار است، دگر هيچ

امشب همه مشمول كرامات جوادند

در پشت درش خيل گدايان همه شادند

گرديده درِ جود خدا بار دگر باز

ميخانه ي عشق رضوي تا به سحر باز

به به چه خبر گشته شب شهر مدينه

پابوسي او آمده خورشيد و قمر باز

بر گرد رخش خيل ملائك همه جمعند

ريزند به پايش همه دم دُرّ و گهر باز

رو در روي هم آينه در آينه وقتي

چشمان پسر گشته سوي چشم پدر باز

خندان شده لعل پدر پير مدينه

وقتي به سويش گشته لبِ نازِ پسر باز

امشب سخنم شامل صد رحمت او شد

روي سخن و حرف دلم حضرت او شد...

...اي معتكف كوي تو مهتابِ شبانه

اي خيل گدايان به سويت گشته روانه

هر جا سخن از جود و عطا در وسط آيد

سوي تو بچرخد سر انگشت نشانه

خورشيد خجالت كشد و ماه بلرزد

تا كه سخن از روي تو آيد به ميانه

آن قدر كرامات تو گرديده زبان زد

هميشه گدا هست به پشت در خانه

اي وارث علم رضوي، زاده ي زهرا

"يحيي" شده با علم تو رسواي زمانه

آري تو جوادي كه شدي عشق مويد

هم حيدر و هم آينه ي روي محمد

***