بازگشت

پدرت شاه خراسان و خودت گنج مقامي


پدرت شاه خراسان و خودت گنج مقامي

پدرت حضرت خورشيد و خودت گنج تمامي

غنچه اي نيست كه عطر نفست را نشناسد

تو كه ذكر صلواتي و درودي و سلامي

نهمين آهوي اين دشت تو بودي و دريغا

عمر كوتاه تو نگذاشت كه قدري بخرامي

جانت از غصه به لب آمد و لب باز نكردي

جان به قربان تو كه اين همه آزاده مرامي

بال در بال به آغوش تو محجتاج ترينيم

به كجا دل بسپاريم كه هم دانه و دامي

ما كه عمريست گدائيم كريما نظري كن

اي كه در وادي بخشندگي و جود به نامي

آماني تر از آني كه در اين شعر بگنجي

اي كه سر چشمه آدابي و سنجيده كلامي

زهر انگور به صهباي تنت راه ندارد

تو خودت باعث مستانگي باده و جامي

لايق عشق بزرگ تو نبوديم وليكن

كاش ما را بپذيري به كنيزي،به غلامي

***