بازگشت

آن شب مدينه تشنه ي آب بقا بود


آن شب مدينه تشنه ي آب بقا بود

چشم انتظار ساغر قالوا بلي بود

آنشب شقايق قصد كوي يار مي كرد

از خواب غفلت لاله را بيدار مي كرد

آن شب سحر شعر گل مهتاب مي خواند

از جلوه ي خورشيد عالمتاب مي خواند

آن شب فضا آكنده از شور و طرب بود

بين ملائك صحبت از ماه رجب بود

آن شب عروس فاطمه از دل دعا كرد

درمان دردش را تمنا از خدا كرد

آن شب رضا در خط تسليم و رضا بود

در خط تسليم خدا، لطف خدا بود

آن شب منادي دادِ عدل و داد مي زد

بين زمين و آسمان فرياد مي زد

كاي اهل عالم مقصد و مقصود آمد

در كان هستي هر چه بود از جود آمد

آئينه ي ايزد نما آمد به دنيا

يعني جواد بن الرضا آمد به دنيا

از بهر ديدارش ز جنت آدم آمد

نوح نبي از بهر خير مقدم آمد

آمد خليل بت شكن از كعبه سويش

تا شهد جان نوشد ز جام آبرويش

***