بازگشت

روشن تر از روز است خيلي بامرامند


روشن تر از روز است خيلي بامرامند

وقتي كريمان با گدايان هم كلامند

الحق كه آقازاده ها يك يك اميرند

الحق كه نوكرزاده ها يك يك غلامند

در فقرِ محضِ خود غنيِّ محض هستم

وقتي گداي اين درم، مردم گدامند

عين عدم هستيم و با آنان وجوديم

پس ما همان هاييم كه آن ها بنامند

سنّ زياد و سنّ كم، فرقي ندارد

اين خانواده از طفوليت امامند

چيزي ندارم جز «سلام الله عليهم»

فرزندهاي فاطمه با احترامند

هر صبح خورشيدند و در هر شام ماهند

اين چهارده تا روشني صبح و شامند

اين چهارده آيينه از بس كه شبيه اند

وقتي ببيني شان نمي داني كدامند

و الله اين پروانگي ما مي ارزد

هر چند خاكستر شديم اما مي ارزد

معشوق عالم مي شود يك روز، عاشق

مجنون ما اندازه ليلا مي ارزد

قلاده ما را همين گوشه ببنديد

سگ هم كنار خانه اين ها مي ارزد

سر مي نهم بر پاي تو قيمت بگيرم

هر جا نمي ارزد سرم اين جا مي ارزد

يك جان ناقابل به پايت ذبح كرديم

حالا كه شد مال تو از حالا مي ارزد

اين گريه ها را آيه تطهير گفتند

يك قطرهه آن بيش از دريا مي ارزد

با كاظمين تو بهشتي دارم اين جا

پس زندگي در عالمِ دنيا مي ارزد

پس ارزش گهواره ات كعبه است حتماً

وقتي عصاي حضرت موسي مي ارزد!

دستي بكش بينا كني اين چشم ها را

با معجزات تو چه نابينا مي ارزد!

كافي ست ما را اين كه باباي تو خنديد

لبخند باباي تو يك دنيا مي ارزد

***