بازگشت

آيا مأمون در حالي كه با سپاهيانش به شكار مي رفت، با امام جواد(ع) - كه در آن زمان، كودكي بود - برخورد كرد و گفت وگوهايي با حضرتشان داشت؟


برخي منابع، داستاني از دوران كودكي امام جواد(ع) و برخورد ايشان با مأمون را ذكر كرده اند:
محمّد بن طلحه نقل مي كند كه يك سال پس از شهادت امام رضا(ع)، مأمون به بغداد آمده بود. روزي به شكار رفت، در مسير رفتن، امام جواد(ع) همراه كودكان مشغول بازي بود و در آن زمان حدود يازده سال داشت. مأمون كه رسيد، بچه ها فرار كردند ولي امام جواد(ع) ايستاد و از جاي خود تكان نخورد. خليفه نزديك شد، نگاهي به سيماي ايشان كرده و خداوند اثري بر دل مأمون گذاشت كه همان جا ايستاد و گفت چه شد كه تو با بچه ها فرار نكردي. امام جواد(ع) فرمود: «اي امير المؤمنين! راه تنگ نبود تا من با كنار رفتن خود آن را وسيع كنم؛ كار بدي نيز نكرده بودم كه بترسم. همچنين به شما خوش گمان بودم و مي دانستم كه شما كسي را كه گناهي نكرده، اذيت نمي كنيد و به همين جهت ايستادم». مأمون از سخنان آن حضرت خرسند شده گفت: اسم شما چيست؟ فرمود: «محمّد». پرسيد پسر كيستي؟ فرمود: «پسر علي بن موسي الرضا». مأمون به ياد امام رضا(ع) افتاد و تقاضاي رحمت و مغفرت براي آن بزرگوار كرد و دستي بر صورت امام كشيد.
[سپس مأمون به راه خود ادامه داده و رفت] مأمون چند بازشكاري به همراه داشت. از شهر كه دور شد يكي از بازها را براي صيد درّاجي به پرواز در آورد. مدتي از نظر پنهان شد آن گاه از آسمان فرود آمد در منقار خود ماهي كوچكي داشت كه هنوز زنده بود، خليفه از ديدن ماهي به منقار باز، تعجب كرد. آن ماهي را در دست گرفت و از همان راهي كه رفته بود به منزل برگشت. به همان محل كه رسيد بچه ها را در حال بازي ديد. آنها از ديدن مأمون متفرق شدند ولي امام جواد(ع) در همان جا ايستاد. خليفه به امام نزديك شده گفت: محمّد! امام: «بلي». مأمون: در دست من چيست؟
خداوند به امام(ع) الهام نموده و ايشان در جواب گفت: «خداوند با اراده خود در درياي بيكران قدرت خويش ماهي هاي كوچكي آفريده كه به وسيله باز شكاري پادشاهان و خلفا صيد شوند و اين گونه اولاد پيامبر را آزمايش كنند!». مأمون از شنيدن جواب ايشان بسيار در شگفت شد با دقت تمام در چهره آن جناب خيره شده و گفت: تو به راستي فرزند حضرت رضا(ع) هستي و سپس مهرباني بيشتري نسبت به ايشان فرمود.[1]
پيرامون اين نقل، بايد به اين نكات توجه داشت:
1. اين روايت مانند بسياري از نقل هاي تاريخي، از سند محكمي برخوردار نيست. البته در عموم اين نوع روايات، پذيرش روايات محدود به وجود سند قوي نيست و با عدم وجود اشكال محتوايي، مي توان آن را پذيرفت.
2. اما در تحليل اين روايت، مي توان به چند نكته اشاره كرد:
الف. امام جواد در سال 195 متولد شده[2] و امام رضا در سال 203 شهيد شده است.[3] بنابر اين امام جواد(ع) يك سال پس از شهادت پدرشان نهايت نُه ساله بوده است؛ و نه يازده ساله.
ب. از همان روزهاي اول امامت امام جواد(ع)، حضرتشان، تحت مراقبت بوده و به دستور مأمون، ايشان را از مدينه به بغداد آورده بودند[4] و حال، چگونه مي توان پذيرفت كه مأمون ايشان را نمي شناخته است.
ج. امام با اين موقعيت اجتماعي و مناظرات علمي كه در همان زمان انجام داده، بعيد به نظر مي رسد كه در شهري كه تازه وارد آن شده، به كوچه ها رفته و در آن جا با كودكان به بازي پرداخته باشد.
با اين حال، مي توان با توجيهاتي كليات اين روايت را پذيرفت و كلام امام در انتهاي اين نقل، هم مي تواند، كلامي جدلي و در ساكت كردن مخاطب و هم مي تواند، اشاره به غصب خلافت توسط مأمون بوده باشد. در ضمن، در روايت نيامده كه باز شكاري، ماهي را از آسمان شكار كرده تا به آن ايراد شود، بلكه باز شكاري، به آسمان پرواز كرده و مدتي غايب بود كه شايد در آن مدت، به رودخانه اي رفته و شكاري به دست آورده بود.

***

[1]. اربلي، علي بن عيسي، كشف الغمة في معرفة الأئمة، محقق، مصحح، رسولي محلاتي، هاشم، ج 2، ص 344، تبريز، بني هاشمي، چاپ اول، 1381ق؛ شامي، يوسف بن حاتم ، الدر النظيم في مناقب الأئمة اللهاميم ، ص 708، قم، دفتر انتشارات اسلامي ، چاپ اول ، 1420ق.
[2]. شيخ مفيد، الإرشاد في معرفة حجج الله علي العباد، ج 2، ص 273، كنگر? شيخ مفيد، چاپ اول، قم، 1413ق.
[3]. كليني، محمد بن يعقوب، الكافي، محقق، مصحح، غفاري، علي اكبر، آخوندي، محمد، ج 1، ص 486، تهران، دارالكتب الإسلامية، چاپ چهارم، 1407ق.
[4]. طبرسي، فضل بن حسن، اعلام الوري بأعلام الهدي، ص 351، دار الكتب الاسلامية، تهران، چاپ سوم، 1390ق.