بازگشت

آبشار وحي




دوش با عشق همسفر بودم

دم دروازه ي سحر بودم



گاه چون موجهاي سرگردان

خانه بر دوش در به در بودم



گاه مي آمدم به خود، اما

گاه از خويش بي خبر بودم



گاه مثل شكوفه ها خندان

گاه چون لاله خونجگر بودم



پي ديدار يوسف زهرا

ديده ي آرزو به در بودم



يا جواد الأئمه مي گفتم

وز همه دلشكسته تر بودم



بيت زيبا و دلنشين فؤاد

بر لبم بود و نغمه گر بودم



عجز الواصفون عن صفتك

ما عرفناك حق معرفتك



با تو دل آشناست مي دانم

ديده محو شماست مي دانم



اي جمال تو همچو بدر منير

آسمانت رضاست مي دانم





[ صفحه 453]





روي زيبايت اي بهشت آيين

مظهر حق نماست مي دانم



گر نبرديم بهره از حسنت

عيب از چشم ماست، مي دانم



گرچه قسمت نشد زيارت تو

حرمت باصفاست مي دانم



در مديح تو هر چه گويم من

سخنم نارسات مي دانم



اي مقام تو برتر از شب قدر

وصف تو با خداست مي دانم



عجز الواصفون عن صفتك

ما عرفناك حق معرفتك



همچو گل از گلاب گفتي تو

سخن از عطر ناب گفتي تو



سخن از روشنايي و پاكي

به سپيده، به آب گفتي تو



آسمان ديد با پرستوها

عشق را بي حجاب گفتي تو



از كلام تو، نور مي بارد

مگر از آفتاب گفتي تو؟



راستي سي هزار مسأله را

به درستي جواب گفتي تو



اي لبت آبشار وحي خدا

هر چه گفتي صواب گفتي تو



تا در آيينه خويش را ديدي

با دو صد آب و تاب گفتي تو



عجز الواصفون عن صفتك

ما عرفناك حق معرفتك



مژده ي وصل تا شنيدم من

گل ز باغ مراد چيدم من



بس كه شوق وصال شيرين بود

شوري از عشق آفريدم من



اي نهم حجت خدا، به خدا

با ولاي تو رو سپيدم من



جانم از غصه مي رسيد به لب

گر به وصلت نمي رسيدم من



با هزار آرزو به درگاهت

ايستاده به صد اميدم من



مي شدم كاش قطره ي اشكي

كه به پاي تو مي چكيدم من



از تمام ستارگان ديشب

تا سحرگاه مي شنيدم من



عجز الواصفون عن صفتك

ما عرفناك حق معرفتك





[ صفحه 454]





حال ابر بهار دارم من

ديده اي اشكبار دارم من



اي جواد ! اي كريم اهل بيت!

باغ بي برگ و بار دارم من



نام من نام توست شكر خدا

از تو يك يادگار دارم من



از طفيل تو و محبت تو

عزت و اعتبار دارم من



كمتر از ذره ام، ولي از مهر

بيش از اين انتظار دارم من



ذوق با آشنا سخن گفتن

شوق ديدار يار دارم من



قطع اميد كردم از همه كس

از جهان با تو كار دارم من



عجز الواصفون عن صفتك

ما عرفناك حق معرفتك



باز اين جان خسته مي گويد

يا جواد الأئمه ادركني



بلبل پرشكسته مي گويد:

يا جواد الأئمه ادركني



نرگس چشم بسته مي گويد:

يا جواد الأئمه ادركني



صيد از دام رسته مي گويد:

يا جواد الأئمه ادركني



هر كه دل بر تو بسته مي گويد:

يا جواد الأئمه ادركني



شب عيد خجسته مي گويد:

يا جواد الأئمه ادركني



شفق دلشكسته مي گويد:

يا جواد الأئمه ادركني



عجز الواصفون عن صفتك

ما عرفناك حق معرفتك



محمد جواد غفور زاده (شفق)

چشمه ي جود / 85