بازگشت

چشمه ي فياض عرفان




هر كه راه اندر حريم خلوت اسرار داشت

دل بريد از ماسوا، سر در كمند يار داشت



چند روزه توبت هركس به پايان مي رسد

اي خوش آن رهرو كه ره در خلوت اسرار داشت



در پناه همت و در پرتو آزادگي

راه حريت سپرد و شيوه ي احرار داشت



من غلام همت آنم كه از روز نخست

افتخار دوستي با عترت اطهار داشت



جان گرفت از عشق سلطان سرير ارتضا

ور گرامي داشت جان را از پي ايثار داشت



پيرو هشت و چهار آمد نشد از واقفين

چون به قول خاتم پيغمبران اقرار داشت



مدفن پاك رضا را كعبه ي اميد يافت

بر رضا و نسل پاكش التجا بسيار داشت





[ صفحه 464]





جز رضا عهد مودت با كس ديگر نبست

جز جواد از هرچه گويي «بگذر و بگذار» داشت



تا جمال شاهد ما در حجاب غيب بود

ادعاي صدق ما را مدعي انكار داشت



كيست اين مهر جهان آرا كه چون آباي خويش

جلوه ها نور جمالش از در و ديوار داشت



كيست اين سرو سهي بالا كز استغناي طبع

لطف و احسان و كرم بود آنچه برگ و بار داشت



يك طرف خير كثير فاطمه ميراث برد

يك طرف خلق عظيم احمد مختار داشت



مظهر تقوا و قدس و مطلع الله نور

نور علم و معرفت از حيدر كرار داشت



آن تجلي ها كه زين العابدين مجلاش بود

در وجود اقدس ابن الرضا تكرار داشت



مطلع الفجر حقيقت آشكار شد از اين

ليلة القدري كه مخفي ماند و بس مقدار داشت



ناز پروردي كه شبها تا سحر شمس الشموس

در كنار مهد نازش ديده ي بيدار داشت



تا در آغوش پدر بود اين پسر پنداشتي

«بلبلي برگ گلي خوش رنگ در منقار داشت»



جلوه ي حسن خداداش تجلي تا نمود

برد از آيينه ي دل ها اگر زنگار داشت



خود خداوند فضيلت بود و بهر كسب فضل

در حريم اقدس او «فضل بن شاذان» بار داشت





[ صفحه 465]





خوشه چين خرمن فيضش «ابوتمام» هم

اين حقيقت را به امداد سخن اشعار داشت



چشمه ي فياض عرفان بود و «ابن مهزيار»

ره به دارالعلم آن مولي «بزنطي» وار داشت



آن دل از آگاهي كه با ظلم و ستم پيكار كرد

دشمن از بي دانشي با او سر پيكار داشت



آزمون حضرتش را كرد دستاويز خويش

آزمونگر «پور اكثم» تا چه در پندار داشت



شوربختي بين كه كرد از تيره رايان محفلي

قصد شوم خويش را هم مخفي از انظار داشت



بود آن داناي راز آگه كه قاضي القضاة

با نهاد و نيتي ناپاك استفسار داشت



چيست حكم آن كه محرم بود و قتل صيد كرد

لعل لب بگشود و در پاسخ چنين اظهار داشت



كشت از راه خطا، يا عمد، در حل، يا حرم

بنده يا مولي، پشيمان بود يا اصرار داشت؟



بسته بود احرام حج يا عمره، شب يا روز بود

جهل بر او چيره شد يا علم بر اين كار داشت؟



خردسالي بود، وين صيد نخستش بود يا

سالخوردي بود و زين پرونده ها بسيار داشت؟



از همه بگذشته كوچك يا بزرگ از وحش و طير

با كدامين صيد آن صياد محرم كار داشت؟



چون رسيد اين جا سخن يحيي بن اكثم شرمگين

با چنان فضل و كمال از دانش خود، عار داشت



«خيز تا بر كلك آن نقاش جان افشان كنيم»

«كاين همه نقش عجب در گردش پرگار داشت»





[ صفحه 466]





ماند يك گل يادگار از بضعه ي پاك رسول

خوب مي شد از بد ايام اگر زنهار داشت



آن امام راستين شد همزمان با معتصم

نور الله الصمد كي نسبتي با نار داشت



نور چشم مرتضي، فرزند دلبند رضا

نوگل باغ نبوت، همدمي با خار داشت



لوحشي الله كاظمين و چشم گريان فرات

«جلوه ي جنات تجري تحتها الأنهار داشت»



بر در اين روضه، رضوان مژده ي «طوبي لكم»

از پي عرض ارادت عرضه با زوار داشت



بايد اين جا چون اباصلت از سويداي ضمير

گاه ذكر «يا جواد» و گاه «يا غفار» داشت



بايد اين جا چنگ زد بر دامن «أمن يجيب»

منتظر بود و به مضطر حقيقي كار داشت



گرچه ما امروز محروم آمديم اما شفق

اي خوشا آن كس كه فردا وعده ي ديدار داشت



محمد جواد غفورزاده (شفق)

چشمه ي جود / 55