بازگشت

عاشر ماه رجب




مژده امشب جنت الفردوس زيب و فر گرفت

عرش و فرش و كرسي و لوح و قلم زيور گرفت



ريزش احسان زهر سو شامل هر ذره شد

بارش رحمت تمام خلق را در برگرفت



عاشر ماه رجب در بين ديگر ماه ها

با طلوع بدر كامل رونقي ديگر گرفت



قرص ماه هاشمي از جيب عصمت شد برون

نور خود را مهر و مه از اين مه انور گرفت



گشت خورشيد جهان آرا خجل از روي او

تا كه اين مه پرده از روي منيرش برگرفت



كشتي حلم نبي در ساحل درياي عشق

بار ديگر از عنايات خدا لنگر گرفت



بر سر بازار علم و عشق و ايمان و كمال

دلبري شد جلوه گر كو دل زهر دلبر گرفت



آمد آن شاهي كه كاخ عزت و اجلال او

در شرافت برتري از گنبد اخضر گرفت



حق تعالي با تجلاي جواد ابن الرضا

گرد غم از چهره هر مؤمن مضطر گرفت



خصم دون با افتراء خود رضا را خواند عقيم

اين پسر چون جلوه گر شد خصم دون آذر گرفت



ما سوي الله را به يمن مقدم پر فيض او

شاهباز رحمت مطلق به زير پر گرفت



[ صفحه 503]



تا كه اين مولود زيبا ديده ي خود را گشود

بوسه از رخسار ماهش مهربان مادر گرفت



بوي اين زيبا گل شاداب گلزار وجود

سبقت از مشك و گلاب و نافه و عنبر گرفت



خوي خود را از محمد عصمت از زهرا و حلم

از حسن حسن از حسين و علم از حيدر گرفت



در شب ميلاد نور چشم مولانا الرضا

ساغري بايد ز دست ساقي كوثر گرفت



ساقي كوثر علي در مجمع پيغمبران

جشن ميلاد همايون ابا جعفر گرفت



تا نماند ذره اي از جرم عشاقش به جاي

حق تعالي باز هم الطاف خود از سر گرفت



آن كه امشب تهنيت گويد به سلطان رئوف

از كف آن شه برات از سختي محشر گرفت



هر كه امشب ميهمان روضه ي پاك رضاست

از كف جود و عناياتش در و گوهر گرفت



موكب مسعود آن حضرت كه مي آيد ز راه

خاك پايش را امين وحي با شهپر گرفت



گرد بام روضه ي نورانيش در كاظمين

مرغ عشق ملتجي اين گونه بال و پر گرفت



علي اصغر يونيسان (ملتجي)



زيبا گل زهرا كه شكوفا گرديد

چون باغ جنان جهان مصفا گرديد



تا لعل لب جواد از هم واشد

گل از گل چهره رضا وا گرديد



علي اصغر يونسيان (ملتجي)



[ صفحه 504]