بازگشت

ذكر پاره اي از كلمات حكمت آميز حضرت جواد


اول - قال عليه السلام الثقة بالله تعالي ثمن لكل غال و سلم الي كل عال يعني حضرت جواد عليه السلام فرمود كه اعتماد به خداوند تعالي بهاء هر چيز گران است و به سوي هر چيز بلندي نردبان است.

دوم - قال عليه السلام عز المؤمن غناه عن الناس.

فرمود عزت مؤمن در بي نيازي او است از مردم.

و لنعم ما قيل:



دو قرض نان اگر از گندم است يا از جو

دو تاي جامه گر از كهنه است يا از نو



چهار گوشه ي ديوار خود به خاطر جمع

كه كس نگويد از اين جاي خيز و آنجار و



هزار بار نكوتر بنزد دانايان

زفر مملكت كيقباد و كيخسرو



سيم - قال عليه السلام لا تكن ولي الله في العلانية و عدو اله في السر.

فرمود مباش ولي خدا در آشكار و دشمن خدا در پنهان.

فقير گويد كه اين كلمه ي شريف شبيه است به فرمايش جدش اميرالمؤمين عليه السلام كه فرموده:

لا تسبن ابليس في العلانية و انت صديقه في السر.

چهارم - قال عليه السلام من استفاد اخا في الله فقد استفاد بينا في في الجنة.

استفاده به معني فايده گرفتن و فائده خواستن و فائده دادن است يعني هر كه



[ صفحه 600]



استفاده كند برادري را به جهت خداوند تعالي همانا استفاده كرده خانه اي در بهشت.

پنجم - قال عليه السلام كيف يضيع من الله تعالي كافله و كيف ينجو من الله تعالي طالبه و من انقطع الي غير الله و كله الله اليه و من عمل علي غير علم افسد اكثر مما يصلح.

يعني فرمود چگونه ضايع و تلف مي شود كسي كه خداوند تعالي قبول كننده و پذيرنده ي تعهد او است و چگونه نجات مي يابد كسي كه خداوند در طلب او است و كسي كه خود را از خدا بريد و به ديگر چسبانيد خداوند آن را به آن ديگري واگذارد و كسي كه عمل كرد از غير علم فاسده و تباه كرده بيشتر از آنچه صلاح كرده است.

ششم - قال عليه السلام اياك و مصاحبة الشرير فانه كالسيف المسلول يحسن منظرة و يقبح اثاره.

فرمود بپرهيز از رفاقت با آدم بد به درستي كه او به شمشير كشيده مي ماند منظرش نيكو است و آثارش زشت است.

هفتم - قال عليه السلام كفي بالمرء خيانة ان يكون امينا للخونة.

فرمود بس است در دغلي و ناراستي مرد آنكه امين خيانتكاران باشد.

هشتم - روايت شده كه شخصي به آن حضرت عرض كرد مرا وصيت فرما، فرمود قبول مي كني؟ عرض كرد آري، فرمود فقر را بالين خود گردان و دست به گردن فقر درآور و ترك كن شهوات را و مخالفت كن با هوي و خواهش دل و بدانكه تو هميشه در مرئي و منظر حق تعالي مي باشي پس ببين خود را چگونه مي باشي.

نهم - قال عليه السلام المؤمن يحتاج الي ثلاث خصال: توفيق من امر الله، و واعظة من نفسه، و قبول ممن يتضحه فرمود مؤمن محتاج است به سه خصلت: توفيق از حق تعالي، و واعظي از نفس خود كه پيوسته او را موعظه كند، و قبول كند از آنكه او را نصيحت كند.

دهم - فرمود دشمني مكن با احدي تا آنكه بشناسي آنچه مابين او و بين خداوند تعالي است پس اگر نيكوكار و محسن است واگذار و تسليم نخواهد كرد او را به سوي تو و اگر بدكار است همان دانستن تو اين را، كافي است تو را، پس دشمني



[ صفحه 601]



مكن با او يعني همان پاداش و عوضي كه به مقابل بدي او از حق تعالي به او مي رسد تو را بس است براي دشمني با او.

يازدهم - قال عليه السلام: القصد الي الله تعالي بالقلوب ابلغ من اتعاب الجوارح بالاعمال.

فرمود آن حضرت: آهنگ نمودن به سوي حق تعالي بدلها رساننده تر است از برنج درآوردن اعضا و جوارح را به اعمال.

مؤلف گويد كه روايات در باب قلب و مراعات آن بسيار است. از حضرت رسول صلي الله عليه و آله منقول است كه در آدمي پاره ي گوشتي است كه هرگاه آن سالم و صحيح باشد ساير بدن نيز صحيح است، و هرگاه آن بيمار و فاسد باشد ساير بدن بيمار و فاسد است و آن دل آدمي است. و هم روايت است كه هرگاه دل پاكيزه است تمام بدن پاكيزه است و هرگاه دل خبيث است تمام بدن هم خبيث است. و حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام به حضرت امام حسن عليه السلام وصيت فرمود كه از جمله ي بلاها فاقه و فقر است و از آن بدتر بيماري بدن است و از آن بدتر بيماري دل است و از جمله ي نعمتها وسعت در مال است و از آن بهتر صحت بدن است و از آن بهتر پرهيزكاري دل است. و از حضرت امام محمدباقر عليه السلام منقول است كه دلها بر سه قسمند يكي دل سرنگون است كه هيچ چيزي در آن جا نمي كند و آن دل كافر است، و يك دل آن است كه خير و شر هر دو در آن در مي آيد و هر يك كه قويتر است بر آن غالب مي شود و يك دل هست كه گشاده است و در آن چراغي از انوار الهي است كه پيوسته نور مي دهد و تا قيامت نورش برطرف نمي شود و آن دل مؤمن است.

از حضرت صادق عليه السلام روايت شده كه فرمود منزلت قلب به جسد منزلت امام است به مردم. و روايت شده كه وقتي حضرت موسي بن عمران عليه السلام اصحاب خود را موعظه مي فرمود و در بين موعظه شخصي برخاست و پيراهن خود را چاك زد از حق تعالي وحي رسيد به موسي كه اي موسي بگو كه پيراهن چاك مكن بلكه دل خود را براي من چاك زن.



[ صفحه 602]



و لقد اجاد الحكيم السنائي:



بد بود تن چه دل تباه بود

ظلم لشگر زضعف شاه بود



پاره ي گوشت نام دل كردي

دل تحقيق را به حل كردي



از تن و نفس و عقل و جان بگذر

در ره او دلي بدست آور



دل يكي منظري است رباني

خانه ي ديوار را چه دل خواني



دل آن كس كه گشت بر تن شاه

بود آسوده ملك از او و سپاه



اين چنين پر خلل دلي كه ترا است

دد و ديوند با تو زاين دل راست



اين كه دل نام كرده اي به مجاز

رو به پيش سگان كوي انداز



آن چنان دل كه وقت پيچاپيچ

اندر او جز خدا نيابي هيچ



از در نفس تا به كعبه ي دل

عاشقان را هزار و يك منزل



دوازدهم - قال عليه السلام من اطاع هواه اعطي عدوه مناه.

فرمود آن حضرت كه هر كه اطاعت كند هوي و خواهش دل خود را عطا كرده به دشمن خود آرزويش را.

سيزدهم - شيخ صدوق روايت كرده از جناب عبدالعظيم بن عبدالله حسني ره كه گفت گفتم به حق حضرت امام محمدتقي عليه السلام اي پسر رسول خدا صلي الله عليه و آله حديث كن مرا به حديثي كه از پدران بزرگوارت نقل شده باشد فرمود:

حدثني ابي عن جدي عن ابائه عليهم السلام قال قال اميرالمؤمنين عليه السلام لا يزال الناس بخير ما تفاوتوا فاذا استووا هلكوا.

يعني حديث كرد مرا پدرم از جدم از پدرانش عليهم السلام كه اميرالمؤمنين صلوات الله عليه فرموده پيوسته مردم به خير و خوبي هستند مادامي كه تفاوت داشته باشند، پس هرگاه مساوي شدند هلاك شوند، گفتم زيادتر بگو يابن رسول الله(ص) باز حضرت از پدران خود از اميرالمؤمنين عليه السلام نقل كرد كه فرمود و لو تكاشفتم ما تدافنتم اگر آشكار شود عيب هر يك از شماها بر ديگري همديگر را دفن نخواهيده كرد. گفتم زيادتر بفرما يابن رسول الله (ص) باز نقل كرد از حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام كه فرمود:



[ صفحه 603]



انكم لن تسعوا الناس باموالكم فسعوهم بطلاقة الوجه و حسن اللقآء.

به درستي كه اموال شما گنجايش مردم را ندارند گنجايش بدهيد ايشان را به گشاده روئي و خوش برخورداري. همانا شنيدم از رسول خدا صلي الله عليه و آله كه مي فرمود:

انكم لن تسعوا الناس باموالكم فسعوهم باخلاقكم.

جناب عبدالعظيم گفت گفتم به حضرت جواد عليه السلام كه زيادتر بفرما يابن رسول الله (ص) فرمود اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود من عتب علي الزمان طالت معتبته هر كه خشم گيرد بر زمان طول خواهد كشيد خشم او يعني ناملايمات زمانه يكي دو تا نيست كه خشم آدم زود برطرف شود بلكه آن بسيار و متجاوز از حد است لاجرم خشم بر او طولاني خواهد شد.

فقير گويد كه به همين معني است فرمايش آن حضرت نيز

اغض علي القذي و الا لن ترض ابدا.

يعني چشم بپوش بر خار كنايه از آنكه از مكاره و رنج و بلاي دنيا و ناملايمات از دوستان بي وفا چشم بپوش و تحمل آن كن و اگر نه خوشنود نشوي هرگز و هميشه به حالت خشم و تلخي زندگي كني چه آنكه طبيعت دنيا مشوب است به مكاره، جناب عبدالعظيم گفت گفتم زيادتر بفرما فرمود كه حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود:

مجالسة الاشرار تورث سوء الظن بالاخيار.

مجال است و همنشيني با اشرار و مردمان بد سبب بدگماني شود به اخيار و مردمان خوب، گفتم زيادتر بفرما، فرمود كه اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود:

بئس الزاد الي المعاد العدوان علي العباد.

بد توشه اي است براي سفر قيامت ستم كردن بر بندگان خداي.

فقير گويد كه نيز از كلمات آن حضرت است البغي اخر مدة الملوك، و شايسته است كه من اين چند شعر را در ذيل اين كلمه ي شريفه از حكيم فردوسي نقل نمايم:



[ صفحه 604]



به رستم چنين گفتم دستان كه كم [1] .

كن اي پور بر زيردستان ستم



اگر چه ترا زيردستان بسي است

فلك را در اين زيردستان بسي است



مكن تا تواني دل خلق ريش

وگر مي كني مي كني بيخ خويش



مكن تا تواني ستم بر كسي

ستمگر به گيتي نماند بسي [2] .



گفت گفتم زيادتر بفرما يابن رسول الله (ص) فرمود: كه حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود قيمة كل امري ما يحسنه قيمت هر مردي و مرتبه ي هر شخصي همان چيزي است كه نيكو مي دارد آن را از هنر و علم و عرفان غرض تحريص و ترغيب بر كسب كمالات نفسانيه و صناعات و نحو آن است.

خليل بن احمد گفته كه بهتر كلمه اي كه ترغيب كند آدمي را به سوي طلب علم و معرفت قول اميرالمؤمنين عليه السلام است كه فرموده قدر هر مردي همان چيزي است كه نيكو مي دارد او را.

جناب عبدالعظيم گفت گفتم زيادتر بفرما يابن رسول الله، فرمود اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود:

المرء مخبوء تحت لسانه.



مرد پنهان است در زير زبان خويشتن

قيمت و قدرش نداني تا نيايد در سخن



و از اين جا است كه نيز فرموده:

تكلموا تعرفوا، تكلم كنيد تا شناخته شويد.



چو در بسته باشد چه داند كسي

كه گوهر فروش است يا پيله ور



گفتم زيادتر بفرما يابن رسول الله. فرمود، حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود ما هلك امرء عرف قدره هلاك نشد مردي كه شناخت قدر خود را، گفتم زيادتر بفرما يابن رسول الله (ص) فرمود كه اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود التدبير قبل العمل يؤمئك من الندم يعني تدبير تو پيش از عمل و اقدام در امري ايمن خواهد ساخت تو را از پشيماني آن.



[ صفحه 605]





ندانسته در كار تندي مكن

بينديش و بنگر زسر تا به بن



فقير گويد كه در فصل مواعظ حضرت صادق عليه السلام قريب به همين نقل شده و ما اين دو شعر را از نظامي كه مناسب با اين كلمه ي شريفه است نيز نقل كرديم.



در سر كاري كه درآئي نخست

رخنه ي بيرون شدنش كن درست



تا نكني جاي قدم استوار

پاي منه در طلب هيچ كار



گفت گفتم زيادتر بفرما يابن رسول الله (ص) فرمود حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود من وثق بالزمان صرع هر كه اعتماد كند بر زمان بر زمين افكنده خواهد شد.

گفتم زيادتر بفرما يابن رسول الله (ص) فرمود، حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود خاطر بنفسه من استغني برايه در خطر افكند خود را كسي كه بي نياز شده به رأي خودش، يعني در مهمات تكيه بر رأي و دانش خود نموده و ترك كرده مشورت كردن با دانايان را، عرض كردم زيادتر بفرما يابن رسول الله (ص)، فرمود كه حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام فرموده قلة العيال احدي اليسارين كمي اهل و عيال يكي از دو توانگري است در مال زيرا كه هر كه را اندك باشد عيال او عيشش آسانتر باشد و معيشتش اوسع، همچنانكه در كثرت مال حال بر اين منوال است. گفتم زيادتر بفرما يابن رسول الله صلي الله عليه و آله فرمود كه اميرالمؤمنين عليه السلام فرموده من دخله العجب هلك هر كه داخل شد بر او عجب و خودپسندي هلاك شد. گفتم زيادتر بفرما يابن رسول الله صلي الله عليه و اله فرمود كه اميرالمؤمنين عليه السلام فرموده من ايقن بالخلف جاد بالعطية كسي كه يقين كند كه عوض آنچه مي دهد جايش مي آيد جوانمردي خواهد كرد در عطا كردن زيرا كه مي داند بدل اين عطا به او مي رسد.

فقير گويد كه به همين طلب اشاره كرده بعض شعراء در مدح حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام كه گفته:



جاد بالفرص و الطوي ملأجنبيه

و عاف الطعام و هو سغوب





[ صفحه 606]





فاعاد القرض المنير عليه القرص

و المقرص الكرام [3] كسوب



نقل است كه جناب اميرالمؤمنين عليه السلام سقايت نخلي فرمود در عوض يك مد از جو پس آن را برايش دستاس كردند و نان پختند چون خواست بر آن افطار فرمايد سائلي بر در خانه اش آمد آن حضرت نانش را به سائل داد و شب گرسنه خوابيد. شاعر گفته كه حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام بخشش كرد قرص نان خود را در حالي كه از گرسنگي پهلوهاي نازنينش پر بود و كراهت داشت از خوردن طعام به ملاحظه ي سائل به آن كه گرسنه بود، پس چون قرص نان به سائل داد در عوض قرص خورشيد برايش به آسمان برگشت، و قرص دهنده ي كريم كسب كننده و نفع به دست آورنده است.

جناب عبدالعظيم گفت گفتم زيادتر بفرما يابن رسول الله (ص) فرمود حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام فرموده.

من رضي بالعافية ممن دونه رزق السلامة ممن فوقه.

كسي كه راضي و خوشنود شد به عافيت و سلامت از كساني كه پائين تر از او است روزي او خواهد شد سلامتي از كساني كه بالاتر از او است. اين وقت جناب عبدالعظيم گفت گفتم به حضرت جواد عليه السلام بس است آنچه فرمودي مرا.

مؤلف گويد كه اين روايت مشتمل است بر شانزده كلمه از كلمات شريفه ي حضرت اميرالمؤمنين صلوات الله عليه كه حضرت جواد عليه السلام هر كدام را از پدران بزرگواران خود عليهم السلام از آن حضرت نقل فرمود اينك من نيز اقتدا به حضرت جواد عليه السلام نموده دوازده كلمه از كلمات آن حضرت كه در نهج البلاغه است نقل مي كنم كه مجموع آن به آن دوازده كلماتي كه از خود حضرت جواد عليه السلام نقل شده چهل كلمه شود كه هر كس آنها را حفظ كند شامل شود او را حديث شريف:



[ صفحه 607]



من حفظ من شيعتنا اربعين حديثا بعثه الله عزوجل يوم القيمة عالما فقيها و لم يعذبه.

1- قال اميرالمؤمنين عليه السلام اذا تم العقل نقص الكلام فرمود حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام چون تمام و كامل شد عقل آدمي كم شد كلام او. [4] .



2- قال عليه السلام اكبر العيب ان تعيب ما فيك مثله بزرگتر عيب تو آن است كه عيب كني مردم را به چيزي كه مثل آن در تو باشد پس احمق آن كسي است كه خود به هزار عيب آلوده و سر تا پاي او را معصيت فروگرفته چشم از عيوب خود پوشيده و زبان به عيب مردم گشوده.



همه حمال عيب خويشتنند

طعنه بر عيب ديگران چه زنند



و آن جناب عليه السلام در يكي از كلمات خود چنين مردماني را كه جستجوي عيب مردم مي كنند و آن را نقل مي نمايند و از خوبي ايشان نقل نمي كنند تشبيه فرموده به مگس كه جستجوي جاهاي فاسد و كثيف بدن آدمي را مي كنند و بر روي آن مي نشينند و جاهاي صحيح بدن را كاري ندارند. [5] .



3- قال عليه السلام رأي الشيخ احب الي من جلد الغلام.

يعني انديشه ي پير كهن سال دوستتر است نزد من از جلادت و مردانگي نوجوان شايد نكته اش آن است كه رأي پير صاحب تدبير صادر مي شود از روي عقل و تجربه و آن سبب اصلاح فتنه بلكه موجب اطفاء بسياري از فتنه ها است به خلاف جلادت نوجوان كه غالبا مبني است بر تهور و القاء نفس در مهلكه و كارهاي ناآزموده كه



[ صفحه 608]



غالبا سبب اشتغال نار حرب و هلاك جمعي شود.

و لهذا ابوالطيب گفته:



الراي قبل شجاعة الشجعان

هو اول و هي المحل الثاني



فاذا هما اجتمعا لنفس حرة

بلغت من العلياء كل مكان



4- قال عليه السلام فوت الحاجة اهون من طلبها الي غير اهلها فرمود فوت شدن حاجت آسان تر است از طلب نمودن حاجت از غير اهلش. [6] .



و لقد اجاد من قال:



اقسم بالله لمص النوي

و شرب ماء القلب المالحة



احسن بالانسان من ذلة

و من سؤال الاوجه الكالحة



فاستغن بالله تكن ذا الغني

مغتبطا بالصفقة الرابحة



طوبي لمن يصبح ميزاته

يوم يلاقي ربه راجحة



5- قال عليه السلام القناعة مال لا ينفد.

قناعت كه مساهله در اسباب معاش باشد مالي است كه فاني نمي شود و گنجي است كه تمام نمي شود. فقير گويد كه بيايد در فصل معجزات حضرت هادي عليه السلام كلامي در قناعت.

6- قال عليه السلام كفاك ادبا لنفسك اجتناب ما تكرهه لغيرك.

بس است تو را از براي ادب كردن نفس خود دوري كردن از آنچه مكروه



[ صفحه 609]



مي شمردي از غير خودت پس هر كه طالب باشد سعادت نفس و تهذيب اخلاق را بايد ديگران را آيينه عيوب خود قرار دهد و آنچه از ايشان سر زند تامل در حسن و قبح آن كند و به قبح هر چه برخورد بداند كه چون اين عمل از خود او سر زند نيز قبيح است و به حسن هر چه برخورد بداند كه اين عمل از او نيز حسن است، پس در ازاله ي قبايح خود بكوشد و در تحصيل اخلاق حسنه سعي بليغ نمايد.

7- قال عليه السلام: كم من اكلة منعت اكلات بسا يكبار خوردني يا خوردن يك لقمه كه مانع شد از خوردنهاي بسيار.

و في معني كلامه عليه السلام: كم من شهوة ساعة اورثت حزنا طويلا.

يعني بسا شهوت يك ساعت كه سبب حزنهاي طولاني شود. و حريري در مقامات از كلام حضرت اخذ كرده قول خود را: يا رب اكلة هاضت الاكل و منعته ماكل.

8- قال عليه السلام: كن في الفتنة كابن اللبون لا ظهر فيركب و لا ضرع فيحلب.

باش در زمان فتنه مانند شتر بچه اي كه داخل در سن سه سالگي شده باشد كه نه پشتي است او را كه به سواري آن كوشند و نه پستاني كه از آن شير بدوشند. حاصل آنكه در فتنه داخل مشو و به قوت بازو و مال در آن همراهي مكن و چنان باش كه از تو انتفاعي نبرند چه بسا شود كه خونها ريخته شود و مالها غارت شود و عرضها به باد رود و تو در آن شريك شوي و خسران دنيا و آخرت بري.

9- قال عليه السلام ما عال من اقتصد فقير و درويش نگشت كسي كه در مخارج خود ميانه روي كرد.

10- قال عليه السلام ما قال الناس لشي ء طوبي له الا و قد خباله الدهر يوم سوء نگفتند مردمان براي چيزي اين كلمه را كه خوشا به حال او مگر آنكه پنهان كرد روزگار غدار از براي او روز بدي.



خويشتن آراي مشو در بهار

تا نكند در تو طمع روزگار



11- قال عليه السلام من تذكر بعد السفر استعد.

كسي كه ياد كند دوري سفر خود را استعداد و تهيه ي آن راه دور خود را بيند.



[ صفحه 610]



پس اشخاصي كه در تهيه ي توشه و زاد آخرت نيستند جهتش غفلت آنها است از آن سراي پس آماده ي سفر خود باش و به غفلت مگذران و خود را خطاب كن و بگو:



خاك من و تو است كه ياد بهار

ميبردش سوي يمين و شمال



عمر به افسوس برفت آنچه رفت

ديگرش از دست مده بر مآل



به سكه در آغوش لحد بگذرد

بر من و تو روز و شب و ماه و سال



اي كه درونت بگنه تيره شد

ترسمت آيينه نگيرد صقال



زنده دلا مرده نداني كه كيست

آنكه ندارد به خدا اشتغال



مالك في الخيمة مستلقيا

قد نهض القوم و شدو الرحال



قد و عر المسلك يا ذا الفتي

افلح من هيا زاد المال



لا تك تغتر بمعمورة

يعقبها الهدم او الانتقال



مالك تعصي و منادي القبول

من قبل الحق ينادي تعال



12- قال عليه السلام ما اكثر العبر و اقل الاعتبار چه بسيار است عبرت و پند و كم است پند گرفتن.



كاخ جهان پر است زذكر گذشتگان

لكن كسي كه گوش دهد اين ندا كم است



در تواريخ مسطور است كه چون عبدالملك مروان معصب بن زبير را كشت و عراق را تسخير كرد و به كوفه رفت و داخل دارالأماره شد و بر سرير سلطنت تكيه داد و سر مصعب را در مقابل خود نهاد و در كمال فرح و انبساط بود كه ناگاه يك تن از حاضرين را كه عبدالملك بن عمر مي گفتند لرزه فروگرفت و گفت امير به سلامت باد، من قصه ي عجيبي از اين دارالأماره به خاطر دارم و آن چنان است كه من با عبيدالله بن زياد در اين مجلس بودم سر مبارك امام حسين عليه السلام را براي او آوردند و در نزد او نهادند، پس از چندي كه مختار كوفه را تسخير كرد با او در اين مجلس نشستم و سر ابن زياد را در نزد او ديدم، پس از مختار با مصعب صاحب اين سر در اين مجلس بودم كه سر مختار را در نزد او نهاده بودند و اينك با امير در اين مجلس مي باشم و سر مصعب را در نزد او مي بينم و من در پناه خدا درمي آورم امير را از شر اين مجلس، عبدالملك مروان تا اين قصه را



[ صفحه 611]



شنيده لرزه او را فروگرفت و امر كرد تا قصر الأماره را خراب كردند، و اين قصه را بعضي از شعراء به نظم آورده و چه خوب گفته:



يكسره [7] مردي زعرب هوشمند

گفت به عبدالملك از روي پند



روي همين مسند و اين تكيه گاه

زير همين قبه و اين بارگاه



بودم و ديدم بر ابن زياد

آه چه ديدم كه دو چشمم مباد



تازه سري چون سپر آسمان

طلعت خورشيد زرويش نهان



بعد زچندي سر آن خيره سر

بدبر مختار بروي سپر



بعد كه مصعب سر و سردار شد

دست كش [8] او سر مختار شد



اين سر مصعب به تقاضاي كار

تا چه كند با تو ديگر روزگار



مؤلف گويد كه در كشف الغمه در احوال حضرت جواد عليه السلام كلمات بسيار از حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام نقل شده كه حضرت جواد عليه السلام از آن حضرت نقل فرموده، چون مقام گنجايش تطويل نداشت ما ذكر ننموديم هر كه طالب است آنجا رجوع نمايد.



[ صفحه 612]




پاورقي

[1] دستان پدر رستم است.

[2] گذشت در كلمات حضرت امام موسي عليه السلام آنچه كه مناسب اينجا است در صفحه ي 140.

[3] كرام مثل غراب جوانمرد و ارجمند مصح.

[4] و در اين معني حكيم نظامي گفته:



با آنكه سخن به لطف آب است

كم گفتن اين سخن صواب است



آب ار چه از او زلال خيزد

از خوردن پر ملال خيزد



يك دسته گل دماغ پرور

از خرمن صد گياه بهتر



لاف از سخن چه در توان زد

آن خشت بود كه پر توان زد.

[5]



همه عيب خلق ديدن نه مروتست و مردي

نگهي خويشتن كن كه همه گناه داري



ره طالبان عقبي كرم است و فضل و احسان

تو چه در نشان مردي به جز از كلاه داري



تو حساب خويشتن كن نه حساب خلق سعدي

كه بضاعت قيامت عمل تباه داري.

[6]



مبر حاجت به نزديك ترش روي

كه از خوي بدش فرسوده گردي



اگر گوئي غم دل با كسي گوي

كه از رويش بنقد آسوده گردي



آلوده منت كسان كم شو

تا يك شبه در وثاق تو نان است



اي نفس به رشته ي قناعت شو

كانجا همه چيز نيك ارزان است



تا بتواني حذر كن از منت

كاين منت خلق كاهش جان است



شك نيست كه هر كه چيز دارد

و آنرا بدهد طريق احسان است



اما چو كسي بود كه نستاند

احسان اين است اين نه آسان است



چندان كه مروت است در دادن

در ناستدن هزار چندان است.

[7] سره يعني بي عيب و نيكو.

[8] يعني زبون و اسير و گرفتار و زيردست.