بازگشت

در ذكر زوجات و اولاد حضرت جواد الائمه


اما زوجه دائمي آن حضرت ام الفضل بنت مأمون است.

از بعض از اخبار استفاده مي شود كه آن حضرت زوجه ديگري هم داشته از اولاد عمار ياسر چنانچه ذكر خواهد شد.

مجلسي در جلاء العيون مي نويسد چون مأمون را بعد از شهادت علي بن موسي الرضا (ع) مردم هدف طعن و ملامت نمودند مي خواست خود را از آن جرم و خطا بيرون كند وقتي كه از سفر خراسان به بغداد آمد نامه اي به حضرت جواد (ع) نوشت به مدينه و آن جناب را به اعزاز و اكرام تمام به بغداد طلبيد.

در مفتاح الفلاح شيخ بهائي است چون حضرت به بغداد تشريف فرما شد قبل از آنكه مأمون آن بزرگوار را ملاقات كند آن ملعون به قصد شكار سوار شد در اثناء راه به جمعي كودكان رسيد كه در ميان راه ايستاده بودند و حضرت جواد (ع) هم ميان آنها ايستاده بود چون اطفال كوكبه ي مأمون را مشاهده كردند پراكنده شدند و حضرت جواد (ع) از جاي خود حركت نكرد با نهايت وقار به جاي خود ايستاد مأمون نزديك آن حضرت رسيد و از مشاهده انوار امامت و جلالت آن حضرت متعجب شد عنان كشيد و در آن وقت از سن شريف حضرت جواد يازده سال گذشته بود مأمون سؤال كرد اي كودك چرا مانند باقي كودكان از سر راه دور نشدي و از جاي خود حركت ننمودي حضرت فرمود اي خليفه راه تنگ نبود كه بر تو وسعت دهم و جرمي نكرده بودم كه از تو بگريزم و گمان ندارم كه بي جرم تو كسي را عقوبت بنمائي.

مأمون از شنيدن اين سخنان تعجب نمود و از مشاهده حسن و جمال او متحير شد پرسيد اي كودك شما چه نام داريد فرمود نام من محمد است گفت: پسر كيستي فرمود پسر حضرت علي بن موسي الرضا (ع)



[ صفحه 745]



چون مأمون شناخت تعجبش زائل شد و آن شقي چون مجرم بود منفعل شد و روانه شد به صحرا نظرش به دراجي افتاد بازي از پي او رها كرد باز مدتي ناپيدا شد چون از هوا برگشت ماهي كوچكي در منقار داشت كه هنوز بقيه حياتي در او بود مأمون آن ماهي را گرفت و معاودت نمود چون به آن موضع اولي رسيد باز ديد اطفال متفرق شدند و حضرت از جاي خود حركت نكرد.

مأمون عرض كرد اي محمد اين چيست كه در دست دارم حضرت فرمود، خداوند درياهائي خلق كرده كه ابر از آن درياها بلند مي شود و ماهيان ريزه با ابر بالا مي روند و بازهاي سلاطين آنها را شكار مي كنند و پادشاهان آنها را در كف مي گيرند و برگزيدگان سلاله نبوت را به آنها امتحان مي نمايند.

تعجب مأمون زياد شد و آن حضرت را نزد خود طلبيد و اعزاز و اكرام زيادي نمود و اراده كرد كه دخترخود ام الفضل را به آن حضرت تزويج كند از ارشاد شيخ مفيد استفاده مي شود كه حضرت جواد (ع) در وقت تزويج ام الفضل نه ساله بود بنابراين همان سال رحلت حضرت رضا (ع) بوده كه حضرت ام الفضل را تزويج فرمود.

در جلاء العيون است كه بعد از تزويج ام الفضل چون حضرت جواد از معاشرت مأمون منزجر گرديد از مأمون رخصت طلبيد و متوجه حج بيت الله الحرام شد با زوجه اش ام الفضل و از آنجا به مدينه جدش معاودت فرمود و در آن جا سكني اختيار نمود در ارشاد است كه ام الفضل از مدينه طيبه كاغذي نوشت به پدرش و شكايت نمود از حضرت جواد (ع) كه آن حضرت بر سر من كنيزان را اختيار مي كند مأمون در جواب نوشت اي دختر من تو را تزويج نكردم به حضرت جواد (ع) كه حرام كنم بر او حلالي را دو مرتبه اين قسم شكايتها براي من ننويس انتهي.

و اما اولاد حضرت جواد در ارشاد است آن حضرت چهار اولاد داشت دو پسر و دو دختر حضرت امام علي النقي الهادي و جناب موسي المبرقع و فاطمه و امامه اما احوالات حضرت هادي علي بن محمد النقي در باب دوازدهم ذكر خواهد شد انشاءالله.

اما موسي المبرقع بن محمد الجواد (ع) هم در باب دهم ذكر شد فراجع.

مخفي نماناد حكيمه خاتون از صباياي محترمه حضرت جواد بود و آن مخدره بود كه در وقت ولادت حضرت حجة الله سلام الله عليه به بالين نرجس خاتون بود قبرش در حرم حضرت عسكري (ع) ضريح مستقلي دارد و شايد فاطمه يا امامه كه در ارشاد است اسم اين مخدره باشد و حكيمه لقب او باشد.