بازگشت

ذكر قبور بعضي از علماء و بزرگاني كه در طهران و اطراف آن مدفونند


اول - رئيس المحدثين جناب ابوجعفر محمد بن علي بن حسين بن موسي بن بابويه القمي المشهور بالشيخ الصدوق.

از نجاشي نقل شده كه جناب علي بن حسين پدر شيخ صدوق به توسط جناب حسين بن روح رضوان الله عليه كه از نواب اربعه حضرت امام عصر ارواحنا له الفداء بود عريضه به حضرت بقية الله نوشت و استدعا نمود كه خداوند به وي فرزندي عطا فرمايد پس حضرت در جواب مرقوم فرمودند دعانا الله لك بذلك و سترزق ولدين ذكرين خيرين لهذا غالبا شيخ صدوق فخريه مي فرمود كه من بدعوء امام عصر (ع) تولد يافته ام و جناب علي بن حسين پدر شيخ صدوق رئيس فقهاء و علماء قم بود و در سنه تناثر نجوم سيصد و بيست و نه از دنيا رحلت فرمود جمعي خدمت جناب علي بن محمد السيمري كه نايب چهارم حضرت بقية الله بود مشرف بودند فرمود رحم الله علي بن بابويه كسي عرض كرد علي بن بابويه زنده است فرمود امروز وفات يافت بعد خبر رسيد كه در همان روز مرحوم شده بود در قم و قبر او در قم معروف است.

شيخ صدوق در اوائل سفارت جناب حسين بن روح متولد شد و كافي است در فضيلت جناب شيخ صدوق و برادرش جناب حسين بن علي بابويه كه اين دو به دعاي حضرت حجة الله متولد شدند و حضرت درباره ايشان فرمود ولدين خيرين شيخ صدوق سيصد كتاب تصنيف فرمودند از قبيل كتاب من لا



[ صفحه 775]



يحضره الفقيه كه از كتب اربعه شيعه است و كتب خصال و عيون و غير اينها و رحلت ايشان در سنه سيصد و هشتاد و يك بوده در ري و قبرشان در نيم فرسخي طهران نزديك حضرت عبدالعظيم است.

در روضات است ما ملخصه كه از جمله كرامات مرحوم شيخ صدوق آن است كه در حدود هزار و دويست و سي و هشت در مقبره مرحوم شيخ صدوق رخنه يافت شد خواستند اصلاح كنند رسيدند به سرداب قبر مقدس ايشان وارد سرداب شدند ديدند جثه شريفش ميان قبر صحيح و سالم خوابيده در حالتي كه خيلي جسيم و وسيم بود و در اظفار و ناخنهايش اثر خضاب بود و اين خبر در طهران منتشر شد و به سمع مرحوم فتحعلي شاه رسيد خود سلطان با جمعي ازعلماء و اركان دولت رفتند به جهت تحقيق و بعين قضيه را همان قسم كه شنيده بودند ديدند.

پس سلطان امر فرمود بسدآن ثلمه و رخنه و تجديد مرقد مطهر و تزيين او را با حسن تزيين و من بعضي از اشخاصي كه به رأي العين خود قضيه را ديده بودند ملاقات كردم و به همين قسم براي من نقل كردند انتهي.

نظير اين حكايت را ايضا نقل فرموده از كتاب روضة الواعظين سيد هاشم بحراني كه يكي از احكام بغداد بناء قبر مرحوم كليني را ديد سؤال كرد كه اين قبر كيست گفتند قبر يك نفر از علما شيعه است از عداوتي كه آنجا كم داشت با شيعه امر كرد قبر مطهر را نبش كنند چون نبش كردند ديدند بدن مطهر با كفن صحيح و سالم است نه بدن مبارك تغيير كرده و نه كفن يك طفل صغيري هم پهلوي ايشان مدفون است كه گويا پسر خود ايشان باشد ايضا با بدن و كفن سالم پس امر كرد به پوشيدن قبر شريف و بقعه هم بر روي قبر مقدس نصب كردند انتهي.

دوم مرحوم شيخ يعقوب بن اسحاق الكليني والد ماجد ثقة الاسلام ابوجعفر محمد بن يعقوب الكليني و ايشان در حدود سنه سيصد از دنيا رحلت فرمود قبر شريف ايشان در كلين است علي وزن زبير و آن قريه اي است موجود در وادي كرج بين طهران و قم و قبر مرحوم شيخ يعقوب در دست چپ است وقت رفتن اهل طهران به بلده طيبه قم و علي بن محمد رازي المعروف به علان كليني كه از مشايخ حديث و ثقات اهل علم بوده خالوي جناب ثقة الاسلام محمد بن يعقوب بود كذا نقل عن النجاشي و مرحوم ثقة الاسلام در كافي از ايشان روايت مي كند و كمال اعتماد به اخبار مرويه از ايشان داشته.

و اما كلين بر وزن امير از دهات ورامين است و مدفن مرحوم شيخ يعقوب در آنجا نيست و در قاموس كه نوشته كلين بر وزن امير مرقد شيخ يعقوب است نسبت به اشتباه داده شده چنانچه بعضي از معتمدين تصريح به اين فرموده اند.

سوم الشيخ جمال الملة و الحق و الدين حسين بن علي الخزاعي النيشابوري الاصل المعروف بالشيخ ابي الفتوح الرازي المفسر بالفارسي المسمي بروض الجنان و ايشان از اعاظم علماء تفسير بودند و بعضي نقل فرمودند كه ايشان تفسير عربي و مفصلي هم دارند كه در بيست مجلد است در روضات است ما حاصله كه از تفسيرشان ظاهر مي شود كه ايشان معاصر بودند با محمود بن عمر زمخشري صاحب كشاف بنابراين گويا ايشان در حدود پانصد بوده اند و مي فرمايد تفسير فارسي ايشان در وثاقه تحرير و تقرير و دقت نظر نظير ندارد و تفسير امام فخر رازي مقتبس از تفسير ايشان است.

در مستدرك الوسائل است كه تفسير مجمع البيان مختصري است از او و قبر شريفشان در حضرت عبدالعظيم در يكي از حجرات صحن حضرت حمزة بن موسي الكاظم است و بعضي مرقد ايشان



[ صفحه 776]



را در اصفهان نوشته اند و اين اشتباه است به قبر شيخ ابوالفتوح اسعد بن ابي الفضائل العجلي.

چهارم الفقيه النليه ابوعلي محمد بن احمد بن جنيد البغدادي الملقب بالكاتب المشتهر بالاسكافي صاحب كتاب تهذيب الشيعه لاحكام الشريعه كه مشتمل است بر عده اي از كتب فقهيه و اسكاف از نواحي نهروان است و بين نهروان و بصره واقع است و او اول كسي است كه اساس اجتهاد را تأسيس نمود در احكام شرعيه و جناب حسن بن ابي عقيل العماني هم متابعت كرد ايشان را و از اسكافي و عماني فقهاء تعبير مي كنند به قديمين.

در روضات از شيخ طوسي نقل كرده قال عند ذكره انه كان جيد التصنيف الا انه كان يري القول بالقياس فترك لذلك كتبه و لم يعول عليها، بعد مي فرمايد اختلاف الفقهاء في مباني الاحكام لا يوجب عدم الاعتبار بقولهم لانهم قديما و حديثا كانوا مختلفين في الاصول التي تبني عليها الفروع مثل اختلافهم في خبر الواحد و الاستصحاب في المفاهيم و غيرها من مسائل اصول الفقه و مي فرمايد گويا ابن جنيد از علماء زمان غيبت صغري بوده و از صاحب فوائد نقل كرده و نسبت به قيل داده كه وفات ابن جنيد در ري بوده در سنه سيصد و هشتاد و يك سنه رحلت شيخ صدوق انتهي لكن محل دفنشان معين نيست.

پنجم ابومحمد عبدالله بن جعفر بن محمد بن موسي بن جعفر بن محمد الدوربستي

در مجالس است كه او از فقهاء شيعه اماميه است و در سال پانصد و شصت و شش به بغداد آمد و مدتي در آنجا به ذكر احاديث مشغول بود و بعد به وطن خود مراجعت نمود و بعد از سنه ششصد از دنيا رحلت فرمود و نسب خود را منتهي مي كرد به جناب حذيفة بن يمان كه از اصحاب خاص حضرت پيغمبر (ص) بود انتهي.

قبر ايشان در دوربست است و جناب حسن بن جعفر دوربستي برادر عبدالله بن جعفر به فنون فضل و كمال متحلي بود و اين اشعار از او است.



بغض الوصي علامة معروفة

كتبت علي جبهات اولاد الزنا



من لم يوال من الانام وصيه

سيان عند الله صلي ام زنا



دوربست يك فرسخي طهران است و حال آن قريه را طرشت مي نامند بالشين المعجمه مخفي نماناد كه بيت ايشان بيت باشرافت و فضلي است و جد اعلاي ايشان جعفر بن محمد از اجله علماء بوده و تصنيفات زيادي دارد و معاصر بوده با مرحوم شيخ طوسي و حالاتش را در روضات مفصلا ذكر كرده.

ششم - ابوالحسن علي بن حمزة بن عبدالله الاسدي الكوفي المقري النحوي المشهور بالكسائي و ايشان را كسائي گفتند چون وقتي كه به مجلس درس حمزة بن زيات مي رفت خود را به عبا مي پيچيد و او معلم محمد امين و عبدالله مأمون پسران هارون الرشيد بود از حمدالله مستوفي نقل شده كه كسائي آمد نزد مامون تا او را درس نحو بدهد مامون مشغول شرب خمر بود پس به برگ گل مامون اين شعر را نوشت و براي او فرستاد.



للنحو وقت و هذا الوقت للكاسي

و ان لي رغبة في الورد و الاس



يعني از براي تعليم نحو وقتي است و اين وقت براي شراب خوردن است و من ميل دارم به بوئيدن گل و آس پس كسائي در پشت آن در جواب نوشت.



لو كنت تعلم ما في النحو من حسن

الهتك لذته من لذت الكاس



لو كنت تعلم من في الباب قمت له

سحبا علي الوجه بل مشيا علي الرأس



[ صفحه 777]



يعني اگر بداني لذتي را كه در علم نحو است مانع مي شود ترا از لذت شرب خمر و اگر بداني كه كيست در خانه تو صورت به زمين مي كشيدي بلكه با سر به سوي وي مي رفتي ايشان با هارون الرشيد آمد به ري و در ري وفات كرد در سنه صد و هفتاد و نه در همان روز فوت كسائي محمد بن حسن شيباني قاضي هم در ري وفات نمود كه رشيد گفت دفنت الفقه و النحو بر سنوية و او قريه اي است از قراء ري و فعلا معلوم نيست كه آن قريه كجا هست يا اسمش را تغيير دادند يا خراب و ويران شده بدانكه كسائي يكي از قراء سبعه است كه اجماع است بر حجيت قرائتشان و صحت روايتشان و اتفاق اهل اين صناعت است كه از آن هفت نفر اصوب رأيا و احسن استنباطا و اكثر استيناسا به جواهر كلمات الهي جناب ابوبكر عاصم بن بهدلة الكوفي است و او اول است شانا و جلالة و لذا رسم جميع مصاحف به قرائت عاصم كوفي است و عاصم در سنه صد و بيست و هشت در كوفه از دنيا رفت - دوم از قراء سبعه كسائي است كه گفته شد.

سوم از قراء سبعه ابوعمارة حمزة بن حبيب كوفي است و او در سنه صد و پنجاه و شش در حلوان از دنيا رفت - چهارم نافع بن عبدالرحمن المدني است و در مدينه از دنيا رفت در سنه صد و شصت و نه.

پنجم عبدالله بن كثير المكي است و او در مكه معظمه از دنيا رفت سنه صد و بيست.

ششم ريان المكني به ابي عمرو بن علاء النحوي البصري است و او در كوفه از دنيا رفت سنه صد و پنجاه و چهار هفتم عبدالله بن عامر الشامي است و او در شام از دنيا رفت سنه صد و هيجده و بعضي ائمه قراءات را ده نفر شمردند و اضافه نمودند به اين هفت نفر ابوجعفر مدني و يعقوب بصري و خلف را.

هفتم العالم العلام جناب حاجي ملاعلي كني مصنف توضيح المقال في علم الرجال و غير آن ولادتش سنه هزار و دويست و بيست بود در قريه كن كه دو فرسخي تهران است و ايشان مدتي در نجف اشرف خدمت صاحب جواهر تلمذ فرمودند بعد آمدند به طهران و رياست روحاني عامه مملكت ايران با ايشان شد و در صبح پنجشنبه بيست و هفتم ماه صفر سنه هزار و سيصد و شش از دنيا رحلت فرمود در سن هشتاد و شش تقريبا و جنازه شان را در كمال احترام و اجلال بردند به زاويه ي مقدسه حضرت عبدالعظيم دفن نمودند.

نقل كردند وقتي نائب السلطنه پسر مرحوم ناصرالدين شاه وارد شد به منزل حاجي كني مرحوم حاجي چون درد پائي داشتند بعد از عذرخواهي نمودن پايشان را دراز كردند به نايب السلطنه برخورد عرض كرد آقا من هم پايم درد مي كند اذن بدهيد دراز كنم فرمود نايب السلطنه من كه پايم را دراز كردم دستم را جمع كردم تو هم دستت را جمع كن و پايت را دراز كن.

هشتم ابوالحسن جلوه ابن محمد الطباطبائي الاصفهاني الحكيم المتأله و ايشان از احفاد آقا ميرزا رفيع الدين نائيني استاد علامه مجلسي هستند و در سنه هزار و دويست و سي و هشت در احمدآباد كجرات متولد شد و در اصفهان تحصيل كرد پس از تكميل در معقول به تهران انتقال فرمود و در دارالشفاء توقف نمود و مشغول به تعليم علوم حكميه شد و در آنجا از دنيا رحلت فرمود و در جوار ابن بابويه به خاك رفت و قبرش در ميان يكي از حجرات باغ آنجا معروف است.

نهم نظام الدين ساوجي محمد بن حسين القرشي پدرش دوست شيخ بهائي بود چون وفات كرد شيخ بهائي او را تربيت نمود چون شيخ بهائي وفات نمود شاه عباس او را معظم داشت.



[ صفحه 778]



و به امر شاه عباس كتاب جامع عباسي را تمام كرد و به اين بزرگوار بعد از عزل ملاخليل قزويني از تدريس در حضرت عبدالعظيم منصب مدرسي دادند و در همان جا رحلت فرمود و ظاهرا قبرش هم همان جا باشد.

دهم مرحوم آقا سيد صادق طباطبائي تهراني وفاتشان روز شانزدهم ربيع الثاني سنه هزار و سيصد بود و قبرشان ظاهرا در حضرت عبدالعظيم است.

يازدهم مرحوم آقا ميرزا ابوالفضل صاحب كتاب شفاء الصدور روز هشتم صفر سنه هزار و سيصد و شانزده در طهران فوت شد و شايد مدفون در حضرت عبدالعظيم باشند.

دوازدهم - در طهران فوت كرد اول عاشق حضرت سيدالشهداء (ع) جناب آخوند ملاآقا ابن عابدين رمضان الدربندي صاحب كتاب خزائن و كتاب اسرار الشهاده و غير اين دو اخلاصش به حدي بود كه بالاي منبر هنگام مصيبت خواندن بي اختيار عمامه اش را به زمين مي زد و لباسش را پاره مي كرد و روز عاشوراء لباسهايش را از بدن خود مي كند و لنگ به كمر مي بست و گل به صورت و محاسن مي ماليد و خاك به سر مي ريخت به همين هيئت ميان كوچه و بازار و بالاي منبر مي رفت و از كتب احاديث خيلي احترام مي كرد و مانند كلام الله مي بوسيد و بالاي سر خود مي گذاشت و بسيار تندخو و شديدالغضب بود كسي از آن مرحوم سؤال كرد آيا فضله امام پاك است يا نجس جناب آخوند سكوت كرد ثانيا سؤال كرد به غضب فرمود چه سؤالي است فضله امام به ريش من فضله من به ريش تو و در سنه ي هزار و دويست و هشتاد و شش در طهران از دنيا رفت جنازه اش را حمل نمودند و به كربلاي معلي دفن كردند.

مخفي نماناد كه در طهران و ري قبور خيلي اعلام از علماء و روات است و خيلي از بزرگان هم از خاك ري بودند و در غير ري مدفونند و ما اختصارا ذكر نكرديم.

بدانكه در طهران فوت كرد حسن بن بويه ديلمي الملقب به ركن الدوله والد عضدالدوله و مؤيدالدوله و فخرالدوله و برادر وسطي علي عمادالدوله و احمد معزالدوله و در تاريخ ابن خلكان است كه ايشان در دوازدهم محرم الحرام سنه سيصد و شصت و شش در سن هشتاد سالگي در ري از دنيا رفتند و مدفن ايشان معلوم نيست و در حضرت عبدالعظيم است قبر مرحوم ناصرالدين شاه قاجار كه در سنه هزار و سيصد و سيزده از دنيا رحلت فرمود.