بازگشت

فرستادن لباس قبل از بيان درخواست


حسن بن علي وشاء مي گويد: در قريه اي نزديك مدينه به نام صريا با امام جواد عليه السلام در اطاقي نشسته بوديم. سپس حضرت برخاست و به من فرمود: «از جايت حركت نكن.»

با خود گفتم: «مي خواستم پيراهني از لباسهاي امام رضا عليه السلام را از ايشان بگيرم ولي موفق نشدم. اما وقتي كه امام جواد عليه السلام برگشت از او آن را درخواست مي كنم.»

قبل از اينكه من در اين مورد چيزي بگويم و امام جواد عليه السلام برگردد، آن حضرت توسط شخصي پيراهن را برايم فرستاد و قاصد گفت كه امام جواد عليه السلام فرمود: «اين يكي از لباسهاي امام رضا عليه السلام است كه در آن نماز مي گزارده است.» [1] .

محمد بن سهل مي گويد: چند سالي در مكه ساكن شده بودم. پس روزي به مدينه آمدم و خدمت امام جواد عليه السلام رسيدم و خواستم كه از آن حضرت لباسي بگيرم ولي فرصت نشد تا خواسته ام را عنوان كنم تا اينكه از ايشان خداحافظي كردم.



[ صفحه 473]



وقتي كه از شهر بيرون مي رفتم، با خود گفتم: «نامه اي براي امام جواد عليه السلام مي فرستم و در آن نامه خواسته ام را از ايشان مي خواهم.»

نامه را نوشتم ولي بعد به مسجد پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم رفتم تا اينكه دو ركعت نماز بخوانم و از خداوند متعال طلب خير بكنم، اگر در قلبم افتاد كه نامه را بفرستم، مي فرستم و الا آن را مي سوزانم.

پس استخاره كردم و در قلبم افتاد كه نفرستم. پس نامه را سوزاندم و از مدينه خارج شدم.

در اين حال فرستاده اي را ديدم كه لباسي در بقچه دارد و بين شتران گردش مي كند و از ديگران سراغ مرا مي گيرد. تا اينكه به من رسيد و گفت: «اين را مولايت فرستاده است.» ديدم دو لباس است. [2] .


پاورقي

[1] بحارالانوار ج 50.

[2] بحارالانوار ج 50.