بازگشت

معرفي صاحبان نامه هاي ناشناس و خبرهاي غيبي


داود بن قاسم جعفري مي گويد: سه كاغذ به من داده بودند كه به سه نفر بدهم ولي عنوانها نوشته نشده بود و من غمگين بودم كه چكار بكنم و نمي دانستم كه از كيست و به چه كسي بايد داد. در اين اثنا به خدمت امام جواد عليه السلام رسيدم. آن حضرت فرمود: «آن كاغذها را بيرون بياور.»

چون بيرون آوردم هر يك را نشان داد كه از فلان است و فلان نوشته است و در مورد سومي فرمود كه: سيصد دينار هم داده است كه به فلان شخص كه از پسرعموهايش مي باشد بدهي.»

گفتم: «فداي تو شوم! چنين است.»



[ صفحه 461]



حضرت فرمود: «چون زر را به او خواهي داد خواهد گفت كه به من كسي را معرفي كن كه فلان متاع را براي من بخرد؛ پس نشانش بده.»

چون به آن مرد برخوردم و زر را به او دادم، همان خواهش را از من نمود و نيز به او كمك نمودم.

همچنين در آن راه، شترداري از من تقاضا كرده بود كه: «اجازه بگير تا من به خدمت آن حضرت برسم و مطلبي كه دارم خدمت ايشان عرض نمايم.»

چون به محضر امام جواد عليه السلام رسيدم سفره اي در ميان بود و جمعي حاضر بودند و من فرصت نكردم كه تقاضاي آن شتردار را به عرض برسانم.

در بين خوردن غذا، امام جواد عليه السلام فرمود: «برو و فلان شتردار را كه از فلان جا آمده بياور كه مطلبي دارد.» [1] .


پاورقي

[1] حديقة الشيعه - بحارالانوار ج 50.