بازگشت

تولد شگفت انگيز امام جواد


حكيمه خاتون دختر امام كاظم عليه السلام مي گويد: روزي برادرم امام رضا عليه السلام مرا طلبيد و فرمود: «اي حكيمه! امشب فرزند مبارك خيزران (مادر امام جواد عليه السلام متولد مي شود. بايد كه در وقت ولادت او حاضر شوي.»

پس من در خدمت آن حضرت ماندم. چون شب شد مرا با خيزران و زنان قابله داخل حجره كرد و چراغي نزد ما افروخت و خود از حجره بيرون رفت و درب را به روي ما بست.

چون خيزران را درد زاييدن فراگرفت، ناگهان چراغ ما خاموش شد و به خاطر خاموش شدن چراغ ناراحت و غمگين شديم. ناگهان ديديم كه آن خورشيد فلك امامت طالع گرديد و در ميان طشتي كه در مقابل خيزران بود نزول نمود. آن حضرت را پرده نازكي مانند لباس احاطه كرده بود و نوري از آن حضرت ساطع بود كه از آن نور تمام حجره منور شد و ديگر به چراغ نيازي نبود. پس آن حضرت را گرفتم و در دامن خود گذاشتم.

ناگاه امام رضا عليه السلام داخل حجره شد و بعد از آنكه او را در لباسهاي پاكيزه پوشيده بوديم، او را از ما گرفت و در گهواره گذاشت و به من فرمود: «از اين گهواره جدا نشو.»

چون روز سوم شد، امام جواد عليه السلام چشمان خود را به جانب آسمان گشود و به جانب راست و چپ نظر كرد و با زبان فصيح گفت: «اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله.» (شهادت مي دهم كه نيست معبودي جز خدا و شهادت مي دهم كه محمد، فرستاده ي خداوند است.)

چون اين حالت عجيب را از آن حضرت مشاهده كردم به خدمت امام رضا عليه السلام شتافتم و به آن حضرت عرض كردم: «از اين كودك، چيز عجيبي شنيدم.»

امام رضا عليه السلام فرمود: «چه چيزي؟»

پس آنچه ديده و شنيده بودم به خدمت آن جناب عرض كردم.

امام رضا عليه السلام فرمود: «آنچه بعد از اين از عجائب احوال او مشاهده خواهي كرد بيشتر است از آنچه اكنون مشاهده كرده اي.» [1] .



[ صفحه 452]




پاورقي

[1] مناقب ابن شهرآشوب - جلاء العيون.