بازگشت

نوحه




ديدي آخر خون به قلب مرتضي شد

دخت مأمون قاتل ابن الرضا شد



وا اماما

وا اماما



آنكه بودي عالمي مرهون جودش

در جواني آب شد شمع وجودش



وا اماما

وا اماما



تشنه لب در بين حجره دست و پا زد

از غريبي قاتل خود را صدا زد



وا اماما

وا اماما



در دلش داغ عطش چون لاله افتاد

ناله زد پيوسته تا از ناله افتاد



وا اماما

وا اماما





[ صفحه 516]





مرغ حق زد دست و پا در آشيانه

پيكرش افتاده روي بام خانه



وا اماما

وا اماما



شهر بغداد از برايش نينوا بود

سايبانش بال مرغان هوا بود



وا اماما

وا اماما



آنكه خاك مقدمش رشك برين شد

پيكرش در كوچه ها نقش زمين شد



سازگار