بازگشت

خيانت


از يادآوري جريان پرسش و پاسخ « يحيي بن اكثم » در مجلس مأمون و اين كه هيچ يك از افراد به جز امام جواد ، نتوانسته بود جواب مسائل شرعي را بدهند ، شديداً ناراحت بود . مي ديد هر روز بيش از پيش بر محبوبيت امام افزوده مي شود و آبروي خلفاي عباسي روز به روز بيش تر مي رود ! كينه ي ديرينه زماني بيش تر شد كه دزدي را دستگير كردند و براي قطع دست او عالم نمايان درباري همه نظريات اشتباه دادند ، اما امام با آيات قرآن و دستور خدا ، راه درست مجازات شرعي را بيان كرد .

اكنون كه معتصم بر تخت سلطنت تكيه زده بود ، فكر انتقام را در سرش مي پروراند . وقتي به گذشته ها مي انديشيد و به ياد مي آورد محمد بن علي - امام جواد - چندين بار آنان را رسوا كرده ، انگيزه ي انتقام در ذهنش تقويت مي شد . از اين رو به سراغ دختر برادرش رفت .

او نقطه ي ضعف «ام فضل » را مي دانست و فهميده بود دل خوشي از شوهرش ندارد و گرفتار احساسات زنانه بوده ، به همسر ديگر امام



[ صفحه 68]



حسادت مي ورزد . «ام فضل » را مناسب ترين راه براي عملي كردن نقشه ي شومش مي ديد .

با جعفر ، برادر ام فضل نقشه اش را در ميان گذاشت و او را هم براي كشتن امام تحريك كرد . سه نفري - معتصم ، جعفر و ام فضل - فكرهايشان را روي هم ريختند .

ام فضل زير چشمي به دانه هاي انگوري كه به مرور كم مي شد ، نگاه مي كرد و نفس نفس مي زد . مي دانست چه خيانتي در حق شوهرش مي كند . پس از كم شدن نوزده حبه ي انگور ، وقتي به ياد آورد كه بيوه خواهد شد ، فريادي زد و به گريه افتاد .

امام به ام فضل - همسر بي وفايش - نگاه كرد و متوجه عمل خائنانه ي او شد فرمود :

-زن ! مي داني چه كردي ؟

ام فضل فقط گريه مي كرد و حرفي براي گفتن نداشت . حضرت دوباره فرمود :

- به خدا قسم ! خدا تو را به مرضي مبتلا خواهد ساخت كه هيچ راه درماني براي آن پيدا نمي كني ؛ حتي از بازگو كردن دردت نيز شرم خواهي كرد .

دو روز بعد انگور مسموم اثر خود را گذاشته و امام در غربت به شهادت رسيد . [1] .


پاورقي

[1] بحارالانوار ، ج 50 ، ص 17.