بازگشت

شفاي چشم يكي از ياران توسط معجزه ي حضرت


حضرت امام جواد عليه السلام از جدش حديث كرده است: كسي كه زمانه را با ديده ي بدبيني و انكار نگاه كند و از روي سخط لب به ملامت روزگار بگشايد، ملامتش به درازا مي كشد و از آن طرفي نمي بندد.

محمد بن ميمون روايت مي كند كه روزي در مكه به خدمت حضرت امام رضا عليه السلام رفتم و گفتم: يابن رسول الله صلي الله عليه و آله قصد دارم به مدينه سفر كنم. نامه اي به پسرت ابي جعفر بنويس تا با خودم به مدينه ببرم. حضرت تبسم فرمود و بعد از آن نامه اي نوشت و به من داد. من راهي مدينه شدم و بعد از قطع منازل به مدينه مشرفه رسيدم. خادمي را بر در منزل حضرت امام رضا عليه السلام ديدم. گفتم: آقازاده ي مرا، يعني اباجعفر محمد تقي عليه السلام را بيرون بياور تا به ديدار فايض الانوارش مشرف گردم. خادم رفت و آن در يگانه را از صدف مهد برداشته و بيرون آورد و در مصابيح القلوب ذكر شده كه در آن وقت سن شريف آن حضرت يك سال و چهار ماه بوده است. محمد گويد: چون به نزديك شهزاده رسيديم، سلام كردم. آن بچه چمن جلالت جواب داد بعد از آن فرمود: اي محمد! حال تو چطور است؟ در آن ايام به چشم من



[ صفحه 24]



مرضي رسيده بود كه چيزي را نمي ديدم. گفتم: يابن رسول الله صلي الله عليه و آله چشمم نابينا شده، فرمود: اي محمد! پيش من بيا. چون نزديك آن حضرت رفتم، نامه را به خادم دادم. حضرت اشاره فرمود تا خادم نامه را باز كند و نزد حضرت بياورد. آن حضرت نامه را خواند و بعد از آن فرمود: اي محمد نزديك تر بيا، چون جلوتر رفتم، دست مبارك بر چشم من كشيد و به بركت آن حضرت چشمهاي من روشن گرديد. پس دست و پاي آن حضرت را بوسيدم و از آن روز روشني چشم خود را روز به روز رو به افزايش ديدم. الحمدالله رب العالمين.



[ صفحه 25]