بازگشت

مناظره ي امام با يحيي بن اكثم


«يحيي بن أكثم» يكي از دانشمندان نامدار زمان مأمون بود كه شهرت علمي او در رشته هاي گوناگون علوم آن زمان زبانزد خاص و عام بود. او در علم فقه تبحر فوق العاده اي داشت ولي مردي خودپسند و مغرور بود و هر دانشمندي كه به ديدار او مي رفت، آنقدر از علوم گوناگون از وي سؤال مي كرد تا طرف، به عجز خود در مقابل وي اقرار كند!.

عباسيان از ميان دانشمندان «يحيي بن اكثم» را (بدليل شهرت وي) انتخاب كردند و مأمون جلسه اي براي سنجش ميزان علم و آگاهي امام جواد عليه السلام ترتيب داد. در آن مجلس يحيي رو به مأمون كرد و گفت: «اجازه مي دهي سؤالي از اين جوان بنمايم؟»

مأمون گفت: «از خود او اجازه بگير.»

يحيي از امام جواد عليه السلام كه در آن وقت هشت ساله بود اجازه گرفت. امام فرمود: «هر چه مي خواهي بپرس.»

يحيي گفت: «درباره ي شخصي كه محرم بوده و در آن حال حيواني را شكار كرده است چه مي گوئيد؟»

امام جواد عليه السلام فرمود: «آيا اين شخص، شكار را در حل (خارج از محدوده ي حرم) كشته است يا در حرم (تا چهار فرسخي مكه)؟



[ صفحه 44]



عالم به حرمت شكار در حال احرام بوده يا جاهل؟

عمدا كشته يا به خطا؟

آزاد بوده يا برده؟

صغير بوده يا كبير؟

براي اولين بار چنين كاري كرده يا براي چندمين بار؟

شكار او از پرندگان بوده يا غير پرنده؟

از حيوانات كوچك بوده يا بزرگ؟

باز هم از انجام چنين كاري أبا ندارد يا از كرده ي خود پشيمان است؟

در شب شكار كرده يا در روز؟

در احرام عمره بوده يا در احرام حج؟!»

يحيي بن اكثم از اين همه فروع كه امام براي اين مسأله مطرح نمود، متحير شد و آثار ناتواني و زبوني در چهره اش آشكار گرديد و زبانش به لكنت افتاد به طوري كه حضار مجلس ناتواني او را در مقابل آن حضرت نيك دريافتند.

مأمون گفت: «خداي را بر اين نعمت سپاسگزارم كه آنچه من انديشيده بودم همان شد.» و در همان مجلس عقد ازدواج دخترش با امام عليه السلام را اجرا كرد.

سپس به بستگان و افراد خاندان خود نظر انداخت و گفت: «آيا اكنون آنچه را كه نمي پذيرفتيد دانستيد؟!»

آنگاه پس از مذاكراتي كه در مجلس صورت گرفت، مردم پراكنده شدند و جز نزديكان خليفه، كسي در مجلس نماند.

مأمون رو به امام جواد عليه السلام كرد و گفت: «قربانت گردم خوب



[ صفحه 45]



است احكام هر يك را كه در مورد كشتن صيد در حال احرام مطرح كرديد، بيان كنيد تا استفاده كنيم.

امام جواد عليه السلام فرمود: «بلي، اگر شخص محرم در حل (خارج از حرم) شكار كند و شكارش از پرندگان بزرگ باشد، كفاره اش يك گوسفند است و اگر در حرم بكشد كفاره اش دو برابر است؛

و اگر جوجه ي پرنده اي را در بيرون حرم بكشد، كفاره اش يك بره است كه تازه از شير گرفته شده باشد؛

و اگر آن را در حرم بكشد هم بره و هم قيمت آن جوجه را بايد بدهد؛

و اگر شكار از حيوانات وحشي باشد، چنانچه گورخر باشد، كفاره اش يك گاو است؛

و اگر شترمرغ باشد كفاره اش يك شتر است؛

و اگر آهو باشد كفاره ي آن يك گوسفند است؛

و اگر هر يك از اينها را در حرم بكشد كفاره اش دو برابر مي شود؛

و اگر شخص محرم كاري بكند كه قرباني بر او واجب شود، اگر در احرام حج باشد بايد قرباني را در «مني» ذبح كند و اگر در احرام عمره باشد بايد آن را در «مكه» قرباني كند؛

كفاره شكار براي عالم و جاهل به حكم، يكسان است، منتها در صورت عمد، (علاوه بر وجوب كفاره) گناه نيز كرده است، ولي در صورت خطا، گناه از او برداشته شده است.

كفاره ي شخص آزاد بر عهده ي خود اوست و كفاره ي برده بر



[ صفحه 46]



عهده ي صاحب اوست، و بر صغير كفاره نيست ولي بر كبير واجب است؛

و عذاب آخرت از كسي كه از كرده اش پشيمان است برداشته مي شود، ولي آن كه پشيمان نيست كيفر خواهد شد.»

مأمون گفت: «احسنت يا اباجعفر! خدا به تو نيكي كند! حال خوب است شما نيز از يحيي بن اكثم سؤالي بكنيد، همان طور كه او از شما پرسيد.»

در اين هنگام ابوجعفر عليه السلام به يحيي فرمود: «بپرسم؟»

يحيي گفت: «اختيار با شماست فدايت شوم، اگر توانستم پاسخ مي گويم و گرنه از شما بهره مند مي شوم.»

ابوجعفر عليه السلام فرمود: «به من بگو در مورد مردي كه در بامداد به زني نگاه مي كند و آنگاه حرام است، و چون روز بالا مي آيد آن زن بر او حلال مي شود، و چون ظهر مي شود باز بر او حرام مي شود، و چون وقت عصر مي رسد بر او حلال مي گردد، و چون آفتاب غروب مي كند بر او حرام مي شود، و چون وقت عشاء مي شود بر او حلال مي گردد و چون شب به نيمه مي رسد بر او حرام مي شود، و به هنگام طلوع فجر بر وي حلال مي گردد؟ اين چگونه زني است و با چه چيز حلال و حرام مي شود؟»

يحيي گفت: «نه به خدا قسم، من به پاسخ اين پرسش راه نمي برم، و سبب حرام و حلال شدن آن زن را نمي دانم، اگر صلاح مي دانيد از جواب آن، ما را مطلع سازيد.»

ابوجعفر عليه السلام فرمود: «اين زن، كنيز مردي بوده است، در



[ صفحه 47]



بامدادان، مرد بيگانه اي به او نگاه مي كند و آنگاه حرام بود، چون روز بالا مي آيد، كنيز را از صاحبش مي خرد و بر او حلال مي شود، چون ظهر مي شود او را آزاد مي كند و بر او حرام مي گردد، چون عصر فرا مي رسد او را به حباله ي نكاح خود در مي آورد و بر او حلال مي شود، به هنگام مغرب او را «ظهار» مي كند [1] و بر او حرام مي شود، موقع عشا كفاره ي ظهار مي دهد و مجددا بر او حلال مي شود چون نيمي از شب مي گذرد او را طلاق مي دهد و بر او حرام مي شود و هنگام طلوع فجر رجوع مي كند و زن براو حلال مي گردد. [2] .

در اين هنگام مأمون به حاضران گفت: «آيا در ميان شما كسي هست كه بتواند اين گونه سؤال كند و اين گونه جواب دهد؟»

آنان به اتفاق گفتند: «كسي را در علم و فضل، مانند اباجعفر نمي شناسيم.»

مأمون گفت: «واي بر شما! به خدا سوگند او از خانداني است كه كوچك و بزرگ در آن يكسان است و آنان علم و كمال را از يكديگر به ارث مي برند و آخرين و اولين آنان با هم يكي است.» [3] .



[ صفحه 48]




پاورقي

[1] «ظهار» عبارت از اين است كه مردي به زن خود بگويد: «پشت تو براي من يا نسبت به من، مانند پشت مادرم يا خواهرم يا دخترم مي باشد، و در اين صورت بايد كفاره ي ظهار بدهد تا همسرش مجددا بر او حلال گردد. ظهار در پيش از اسلام در عهد جاهليت نوعي طلاق حساب مي شد و موجب حرمت ابدي مي گشت ولي حكم آن در اسلام تغيير يافت و فقط موجب حرمت و كفاره گرديد.

[2] سيره ي پيشوايان، پيشوايي، ص 548، به نقل از مجلسي، بحارالانوار، ص76 - 75.

[3] كشف الغمه، اربلي، ج 3، ص 207 - احتجاج، طبرسي، ج 2، ص 244.