بازگشت

چشمه ي جوشان علم و مظهر فضيلت و كمال


وقتي «مأمون» از «طوس» به «بغداد» آمد، نامه اي براي حضرت جواد عليه السلام فرستاد و امام را به بغداد دعوت كرد. البته اين دعوت نيز مثل دعوت امام رضا عليه السلام به طوس، دعوت ظاهري و در واقع سفر اجباري بود.

حضرت پذيرفت و بعد از چند روز كه وارد بغداد شد، مأمون حضرت را به كاخ خود دعوت كرد و پيشنهاد ازدواج دختر خود «ام الفضل» را به ايشان داد.

امام در برابر پيشنهاد او سكوت كرد.

مأمون اين سكوت را نشانه ي رضايت حضرت شمرد و تصميم گرفت مقدمات اين امر را فراهم سازد. او در نظر داشت مجلس جشني تشكيل دهد، ولي انتشار اين خبر در بين بني عباس موجي از ناراحتي و خشم را در ميان آنان به وجود آورد. بني عباس اجتماع كردند و با لحن اعتراض آميزي به مأمون گفتند: «اين چه برنامه اي است؟ اكنون كه علي بن موسي الرضا از دنيا رفت و خلافت به عباسيان رسيده، باز مي خواهي خلافت را به آل علي برگرداني؟ بدان كه ما نخواهيم



[ صفحه 42]



گذاشت اين كار صورت بگيرد، آيا عداوت هاي چند ساله ي بين ما را فراموش كرده اي؟!»

مأمون پرسيد: «حرف شما چيست؟»

گفتند: «اين جوان (يعني امام جواد عليه السلام) كم سن و سال است و از علم و دانش بهره اي ندارد.»

مأمون گفت: «شما اين خاندان را نمي شناسيد، كوچك و بزرگ اين ها بهره ي عظيمي از علم و دانش دارند.»

مأمون چون اين سخنان را بشنيد سخت در غضب شد و گفت: «اي پسر عموهاي من! اگر از حسب و نسب او مي گوييد او از همه ي شما شرافتمندتر و عالي نسبت تر است. ابوجعفر بر تمام اهل علم از معاصرين خود برتري دارد. اين جوان علوي با اين كمي سن اعجوبه ي زمان است. او جواني است كه از سرچشمه ي علوم غيبي آسماني سيراب شده و در خاندان وحي و الهام رشد يافته است. او در ادب و آداب دين بر همگان برتري دارد. شما او را كودكي حقير فرض مي كنيد ولي از عظمت دروني او ناآگاهيد. آيا ميل داريد او را بشناسيد و امتحان كنيد؟»

گفتند: «آري. ما چند سؤال از فقه شريعت مي پرسيم، اگر جواب داد اعتراض خود را پس مي گيريم.» [1] .



[ صفحه 43]




پاورقي

[1] ارشاد، مفيد، ص 261 - احتجاج، طبرسي، ج 2، ص 240.