بازگشت

تواضع علي بن جعفر


«محمد بن حسن بن عماد» گويد:

من دو سال نزد «علي بن جعفر» (عموي امام رضا عليه السلام) بودم، او احاديث و اخباري را كه از برادرش موسي بن جعفر عليه السلام شنيده بود براي شيعيان نقل مي كرد و آنان را درس مي گفت و من مي نوشتم.

روزي در مدينه خدمتش نشسته بودم كه ابوجعفر، امام جواد عليه السلام (كه كودك بود) در مسجد رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم بر او وارد شد. همين كه چشم علي بن جعفر به او افتاد فورا برجست و پاي برهنه بدون رداء نزد او رفت و دستش را بوسيد و بسيار احترامش كرد.

ابوجعفر عليه السلام به او فرمود: «اي عمو، بنشين، خدايت رحمت كند.»

او گفت:«آقاي من، چگونه من بنشينم و تو ايستاده باشي؟!»

تا آن كه امام جواد عليه السلام بعضي از مواعظ و سخنان را با عموي خويش مطرح نمود و آنگاه به سوي در مسجد حركت كردند.

در اين حال علي بن جعفر پيش دويد و كفش هاي حضرت



[ صفحه 32]



را جلوي پاي او جفت نمود و چون حضرت را بدرقه كرد، به مجلس درس خود بازگشت.

هنگامي كه علي بن جعفر در جايگاه خود نشست، اصحابش او را سرزنش كرده، مي گفتند: «شما عموي پدر او و مردي عالم هستيد و با اين سن پيري و محاسن سفيد نبايد در برابر كودكي كه هنوز به سن تكليف نرسيده است اين گونه رفتار كنيد و خود را كوچك و حقير نماييد!»

او ناگاه برآشفت و دست به محاسن خود گرفت و گفت:

«فما حيلتي ان كان الله رأي ذاك لهذا اهلا و لم ير هذه الشيبة لهذا اهلا نعوذ بالله مما تقولون بل انا له عبد.»

«خاموش باشيد، اگر خداي عزوجل اين ريش سفيد را سزاوار (امامت) ندانست و اين كودك را سزاوار دانست و به او چنان مقامي داد، من فضيلت او را انكار كنم؟! پناه به خدا از سخن شما، من بنده ي او هستم.» [1] .

قبر علي بن جعفر، بنا به نقل علامه مجلسي در شهر قم (انتهاي خيابان چهار مردان، گلزار شهدا) مي باشد.



[ صفحه 33]




پاورقي

[1] اصول كافي، ج 2، ص 322.