بازگشت

خوردن زهر


خيلي طول نكشيد كه زهر، كار خودش را در تن و جان امام به سرانجام رساند و امام ما، جواد به شهادت رسيد و به ساحت رضوان عروج كرد و به آغوش پدرانش در فردوس اعلي پناه برد.

و ناگهان زمين و آسمان را صداي گريه و ضجه و ناله پر كرد.

نه تنها علويين، هاشميين، شيعيان و دوستداران امام ما، جواد كه فرشتگان آسمان فرياد مي زدند:

وا اماماه، وا سيداه، وا محمداه، وا كفيل اليتامي و المساكين.

آن گاه فرزند او امام علي الهادي به تغسيل و تحنيط و تكفين او پرداخت و با جمعي از شيعيان بر او نماز خواند.

سپس عاشقان امام ما، جواد، در حالي كه به شدت گريه مي كردند، ضجه مي زدند و بر سر و صورت مي كوبيدند، پيكر امام بيست و پنج ساله خود را به همراهي فرزندش تا مقابر قريش تشييع كردند و او را در كنار جدش موسي بن جعفر الكاظم به خاك سپردند.

و همگان امام هادي را ديدند كه مقابل قبر پدر ايستاده است، مثل باران بهاري اشك مي ريزد و زمزمه مي كند:

وا ابتاه! وا محمداه!

واي از تنهايي و بي كسي، واي از غربت و بي همنفسي، واي از بي پشت و پناهي، واي از كمي ياران و ياوران.

پدرجان! كاش من پيش مرگ تو مي شدم. كاش جانم فداي تو مي شد.



[ صفحه 125]



پدرجان! واي از وحشت فراق تو.

نور چشمم به خاموشي گراييد. حزن و اندوهم فزوني گرفت و رگهاي قلبم پاره شد.

پدرجان! سلام مرا به پدرانت برسان و به آنها بگو كه ما در چه اندوه جانكاهي به سر مي بريم.

پدرجان از دست ما رفتي و آفتاب عمرت به ميانه ي آسمان هم نرسيد و غروب كهولت را نديد.

لا حول ولا قوة الا بالله العلي العظيم. انا لله و انا اليه راجعون. [1] .



[ صفحه 126]




پاورقي

[1] وفيات الائمه - صفحه ي 342 و 343 با تلخيص.