بازگشت

ابن ابي داوود مي گويد


سه روز بعد از ماجراي قطع دست سارق و پذيرفتن حكم امام توسط معتصم، به نزد معتصم رفتم و چنين گفتم: «مي خواهم مطلبي را صرفا بر اساس خيرخواهي براي خليفه عرض بكنم. اجازه دارم؟»

معتصم گفت: «بگو.»

گفتم: «اتفاقي كه سه روز پيش افتاد اصلا به مصلحت خليفه و حكومت عباسيان نبود. شما رأي كسي را بر رأي قضات و علماي درباريان ترجيح داديد كه امام و رهبر شيعيان است. طيف وسيعي از مردم كه او را امام خود مي دانند و شما را خليفه اي كه حق آن امام را غصب كرده و جاي او را گرفته است.

اين كار شما سبب شد كه پيروان او بيش از پيش حقانيتش را مسلم بشمارند و بر اعتقاد به عدم صلاحيت حكومت عباسي پا برجاتر شوند.»

معتصم با شنيدن اين كلام آشكارا رنگش تغيير كرد و هول و هراس در دلش افتاد و به من گفت: «خدا به تو جزاي خير دهد كه مرا آگاه كردي به امري كه غافل بودم از آن.»

به گمانم نقشه ي قتل ابوجعفر همان جا در ذهن معتصم شكل گرفت. [1] .



[ صفحه 119]




پاورقي

[1] بحارالانوار - جلد 12 - صفحه ي 99.