بازگشت

ابن ابي داود


«ابن ابي داوود» قاضي بغداد است و از مقربان خلافت عباسي، در دوره هاي مختلف.

او در زمان چهار خليفه عباسي؛ مأمون، معتصم، واثق و متوكل، عهده دار كرسي قضاوت و به عبارتي حاكم شرع بغداد بوده است.

«زرقان» كه از دوستان نزديك «ابن ابي داوود» است مي گويد:

يك روز «ابن ابي داوود» كه از مجلس معتصم برمي گشت او را بسيار افسرده و غمگين يافتم. آنچنان كه هرگز او را در اين حال و روز نديده بودم.

پرسيدم: «اتفاقي افتاده است؟»

گفت: «اتفاق؟! امروز ابوجعفر در مجلس معتصم كاري كرد كه آرزو كردم كاش بيست سال پيش مرده بودم و چنين روزي را نمي ديدم.»

پرسيدم: «ماجرا چه بود؟»

گفت: «من و بسياري از قضات ديگر در مجلس معتصم نشسته بوديم، ابوجعفر هم بود. كسي را به مجلس آوردند كه اعتراف به سرقت داشت و مي خواست با اجراي حد شرعي از عذاب آخرت در امان بماند.

معتصم از من پرسيد: دست دزد از كجا بايد قطع شود؟

من گفتم: از مچ دست.

معتصم گفت: چرا از مچ؟

گفتم: به اين دليل كه در آيه تيمم خداوند فرموده است: «فامسحوا



[ صفحه 116]



بوجوهكم و ايديكم» (صورت و دستهايتان را مسح كنيد) و حد دست در تيمم تا مچ است.

بسياري از قضات و فقهاي مجلس نظر مرا تأييد كردند؛ اما عده اي هم گفتند اين نظر درست نيست. دست بايد از آرنج قطع شود و دليل آوردند كه خداوند در آيه وضو فرموده است: «فاغسلوا وجوهكم و ايديكم الي المرافق.» (صورتها و دستهايتان را تا آرنج بشوييد.)

پس حد دست در وضو تا آرنج است.

با ظهور اين اختلاف نظر در ديدگاه فقها و قضات، معتصم رو كرد به ابوجعفر محمد بن علي و پرسيد نظر شما چيست؟

ابوجعفر گفت: مرا از اظهارنظر معاف كن.

معتصم اصرار كرد و ابوجعفر را قسم داد كه ابوجعفر نظرش را بگويد.

ابوجعفر گفت: چون قسم دادي ناگزيرم نظرم را بگويم.

به اعتقاد من اين هر دو حكم اشتباه است و فقط انگشتان دزد بايد قطع شود و باقي دست باقي بماند.

معتصم با تعجب پرسيد: به چه دليل؟

ابوجعفر گفت: خداوند در قرآن فرموده است: ان المساجد لله. (سجده گاهها از آن خداست.)

و پيامبر اكرم هفت عضو بدن را سجده گاه دانسته است: صورت، دو كف دست، دو سر زانو، و دو پا (دو انگشت بزرگ پا)

پس دو كف دست كه از آن خداست، نبايد قطع شود. چه در اين صورت دستي براي شخص نمي ماند تا سجده نماز را به جا آورد.

معتصم پاسخ و استدلال ابوجعفر را پسنديد و نظر او را بر نظر



[ صفحه 117]



همه فقها و قضات از جمله من ترجيح داد.

و من از اين خفت و خواري، آرزوي مرگ كردم.» [1] .



[ صفحه 118]




پاورقي

[1] تفسير مجمع البيان طبرسي - جلد 10 - صفحه ي 372 - تفسير عياشي - جلد 1 - صفحه ي 320 - وسايل الشيعه - جلد 18 - صفحه ي 490.