بازگشت

مرگ مأمون


مأمون در روز پنجشنبه هفدهم رجب سال 218 از دنيا رفت و بلافاصله برادرش معتصم به جاي او نشست.

بعضي نام اصلي معتصم را محمد ذكر كرده اند و برخي ابراهيم.

مادر معتصم ماريه بنت شبيب بوده است؛ خواهر ريان بن شبيب. معتصم برخلاف مأمون با علم و دانش ميانه اي نداشت.

گفته اند: پدر اينها هارون الرشيد، معتصم را به همراه غلامي روانه مكتب مي كرده و غلام نيز پابه پاي معتصم درس مي خوانده است.

غلام دچار كسالت مي شود و مي ميرد و وقتي هارون الرشيد خبر مرگ غلام را به معتصم مي دهد، معتصم مي گويد: خوش به حالش كه راحت شد از رنج تحصيل.

و رشيد مي فهمد كه معتصم هيچ علاقه اي به درس خواندن ندارد و دستور مي دهد كه او را آزاد بگذارند. و او براي هميشه از تحصيل علم و دانش بي بهره مي ماند. معتصم وقتي به خلافت مي رسد، احمد بن حماد بصري را وزير خود مي كند.

در ابتداي وزارت احمد بن حماد، نامه اي از يكي از عمال معتصم مي رسد و وزير مشغول خواندن نامه براي معتصم مي شود و در ميانه ي نامه به لفظ كلاء برمي خورد.

معتصم مي پرسد: «كلاء يعني چه؟»



[ صفحه 78]



وزير پاسخ مي دهد: «نمي دانم.»

معتصم مي گويد: «خليفه ي امي و وزير عامي.»

و بعد پرس وجو مي كند كه از كتاب چه كسي در اطراف حضور دارد؟

مي گويند كه محمد بن عبدالملك زيات حاضر است.

معتصم او را احضار مي كند و معني كلاء را از او مي پرسد.

محمد بن عبدالملك پاسخ مي دهد: «كلاء، مطلق گياه را مي گويند.

و اگر گياه، تر باشد خلي گفته مي شود و اگر خشك باشد حشيش.»

و شروع مي كند به ارائه ي شرح مبسوطي از انواع گياهان.

و معتصم به علم و سواد او واقف مي شود و احمد بن حماد را خلع مي كند و محمد بن عبدالملك را جاي او مي نشاند.

مشهور است كه او تنوري داشته با ميخهاي آهنين كه مخالفين خود را درون آن تنور مي انداخته و زجركش مي كرده است.

او تا آخر دوره خلافت معتصم و دوره ي خلافت واثق هم بر وزارت باقي مي ماند. و پس از آن به دست متوكل در همان تنوري كه خود ساخته، به قتل مي رسد. [1] .



[ صفحه 79]




پاورقي

[1] تتمه المنتهي - شيخ عباس قمي - چاپ 1377 - صفحه ي 200 و 201.