بازگشت

پرسش و پاسخ با يحيي بن اكثم


پس از برگزاري اولين جلسه ي پرسش و پاسخ ميان يحيي بن اكثم و امام ما، جواد كه به بهت و حيرت و شكست عباسيان انجاميد و آنان را در مقابل مأمون خلع سلاح كرد، عباسيان دست به كار طرح و توطئه اي تازه مي شوند.

عباسيان كه سياست و كياست مأمون را در اعزاز و اكرام از امام جواد نمي فهمند، بنايشان را بر اين مي گذارند تا به هر نحوي كه مي توانند امام جواد را از چشم مأمون بيندازند و ميان او و امام فاصله اندازند.

براي رسيدن به اين مقصود بهترين نقشه اين است كه امام را در موضعي قرار دهند كه اعتقاداتش را كه طبعا خلاف اعتقادات مأمون است بر زبان بياورد. و مهم ترين وجه اختلاف، مسئله خلافت است كه از ابوبكر و عمر آغاز شده و اكنون به مأمون رسيده است.

آنها يقين دارند امام حرفي برخلاف اعتقادات قلبي خود بر زبان نخواهد آورد و نيز يقين دارند امام، خلافت را از مبنا حق حضرت علي (ع) مي داند و ديگران از ابتدا تا اكنون را غاصب مي شمارد. پس اگر امام را در موضعي قرار دهند كه ناگزير به بيان نظرات و اعتقاداتش شود، به طور طبيعي مقابل مأمون قرار مي گيرد و مأمون خود به حذف امام همت مي گمارد.

كاري كه بنا است يحيي بن اكثم بكند اين است كه احاديث مجعول در فضائل و مناقب ابوبكر و عمر را براي امام بخواند. اگر امام اين



[ صفحه 64]



احاديث را تأييد كند، معنايش اين است كه از اعتقادات خود دست برداشته و بر خلافت عباسيان صحه گذاشته است و اگر تكذيب كند و زبان به طعن و لعن آنان بگشايد، مقابل مأمون و معتقدات او قرار گرفته است.

و... كياست و ظرافت امام در پاسخگويي به سؤالات حساب شده ي يحيي به معجزه مي ماند.

بي آنكه كوچك ترين بهانه اي به دست دشمن دهد... اصلا هر گونه توضيحي، در اين زمينه، اضافي است. متن مناظره اين است:

يحيي بن اكثم:

نظر شما درباره ي اين روايت چيست:

جبرئيل بر رسول الله نازل شد و گفت:

«اي محمد! خداوند عزوجل، سلامت مي رساند و مي گويد: از ابوبكر بپرس كه آيا از من راضي است؟ چرا كه من از او راضي ام.»

امام ما، جواد:

لازم است كه راوي اين خبر، خود را و كلام خود را با فرموده ي پيامبر صلي الله عليه و آله در حجةالوداع بسنجد، آنجا كه فرمود: «بر من بسيار دروغ بستند، و از اين پس بيشتر خواهند بست. و آن كس كه به عمد بر من دروغ ببندد، نشستنگاهش آتش جهنم است.»

هر گاه بر شما حديثي عرضه شد، آن را با قرآن و سنت من محك بزنيد، پس آنچه با قرآن و سنت من موافقت داشت، قبولش كنيد و آنچه موافقت نداشت، پس بزنيد.»

و اين روايتي كه تو مي گويي، مخالف كتاب خدا است. خداوند متعال مي فرمايد:



[ صفحه 65]



«و ما كه انسان را آفريديم، ظرائف و وساوس نفس او را نيز مي دانيم. و ما از رگ گردن به او نزديك تريم». (سوره ي ق - آيه 16 (

آيا رضايت يا نارضايتي ابوبكر بر خدا مخفي است تا نياز به سؤال از مكنونات سري او داشته باشد؟

پس به لحاظ عقلي محال است صحت اين روايت.

يحيي بن اكثم:

درباره ي اين روايت پيامبر چه مي گوييد كه فرمود: «همانا مثل ابوبكر و عمر در زمين، همانند جبرئيل و ميكائيل است در آسمان.»

امام ما، جواد:

در اين نيز به ديده ي تأمل بايد نگريست. چرا كه:

جبرئيل و ميكائيل دو ملك مقربند كه لحظه اي معصيت خدا نكرده اند و لحظه اي از اطاعت خدا فارق و فارغ نبوده اند.

ولي آن دو - ابوبكر و عمر - مشرك بوده اند و اگر مسلمان شده باشند بعد از دوران شرك، به هر حال عمده ي عمرشان در شرك به خدا سپري شده است.

پس محال است كه اين دو به آن دو شباهتي داشته باشند.

يحيي بن اكثم:

درباره ي اين روايت پيامبر چه مي گويي:

ابوبكر و عمر، سيد پيران اهل بهشت اند.

امام ما، جواد:

صحت اين روايت نيز محال است. چرا كه اهل بهشت تماما جوانند و هيچ پيري در ميان آنان نيست. و اين روايت را بني اميه جعل كرده اند در مقابله با آن حديث پيامبر كه فرمود:



[ صفحه 66]



حسن و حسين سيد جوانان اهل بهشت اند.

يحيي بن اكثم:

درباره ي اين روايت پيامبر چه مي گويي:

همانا عمر بن الخطاب، چراغ اهل بهشت است.

امام ما، جواد:

صحت اين روايت نيز محال است.

چرا كه در بهشت فرشتگان مقرب هستند، آدم هست، محمد (ص) هست و همه ي پيامبران و فرستادگان خدا هستند. آيا بهشت به نور آنان روشن نمي شود و به نور عمر روشن مي شود؟

يحيي بن اكثم:

روايت است از پيامبر كه:

سكينه بر زبان عمر سخن مي گويد.

امام ما، جواد:

ابوبكر كه - از ديدگاه شما - برتر از عمر است، بالاي منبر گفت: «مرا شيطاني است كه مي فريبدم و گمراهم مي كند.»

يحيي بن اكثم:

پيامبر فرمود: «اگر من به پيامبري مبعوث نشده بودم، عمر مبعوث مي شد.»

امام ما، جواد:

كتاب خدا از اين حديث صحيح تر است. خداوند در كتابش مي فرمايد: «آن هنگام كه پيمان گرفتيم از پيامبران و از تو و از نوح.» (سوره ي احزاب آيه 7 (

پيدا است كه خداوند از پيامبران پيمان گرفته است. چگونه ممكن



[ صفحه 67]



است در ميثاق و پيمان خداوند تغيير و تبديل رخ دهد؟

و ديگر اين كه:

پيامبران لحظه اي به خداوند شرك نورزيدند، پس چگونه ممكن است كسي كه شرك ورزيده به نبوت مبعوث شود. آن هم كسي كه عمده ي عمر خود را در شرك سپري كرده است.

و پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود: «من به پيامبري آن زمان برگزيده شدم كه آدم هنوز بين روح و جسد بود.»

يحيي بن اكثم:

اين روايت از پيامبر است كه:

هرگز وحي از من قطع نشد، مگر كه من گمان كردم بر آل خطاب نازل مي شود.

امام ما، جواد:

صحت اين خبر نيز محال است. چرا كه شك در نبوت براي پيامبر جايز نيست.

خداوند متعال مي فرمايد: «خدا برمي گزيند از ميان ملائك و مردم پيامبراني.» (سوره ي انفال، آيه 33 (

پس چگونه ممكن است خداوند نبوتش را از آن كه برگزيده است، بردارد و به كسي كه شرك ورزيده است، بسپارد؟

يحيي بن اكثم:

اين روايت از پيامبر است كه:

اگر عذاب نازل شود، هيچ كس نجات نمي يابد از آن، مگر عمر.

امام ما، جواد:

اين نيز محال است.



[ صفحه 68]



چرا كه خداوند در قرآن به پيامبر مي فرمايد: «تا آن زمان كه تو در ميان مردم هستي، خداوند آنان را عذاب نمي كند و تا آن زمان كه استغفار مي كنند، خداوند عذابشان نمي كند.»

پس خداوند سبحان خبر داده است كه هيچ كس را عذاب نمي كند تا آن زمان كه پيامبر در ميان امت است و تا آن زمان كه مردم استغفار مي كنند. [1] .



[ صفحه 69]




پاورقي

[1] احتجاج طبرسي - جلد 2 - صفحه ي 447،بحارالانوار - جلد 50 - صفحه ي 80.