يكي از شاگردان خاص امام جواد مي گويد
من در بستر بيماري افتادم، بيماريي آن چنان سخت كه از بازگشت سلامتي و بهبود، كاملا مأيوس شدم و مرگ را در چند گامي خود يافتم. وحشت مرگ، بيش از مريضي بر من سايه انداخت و سراسر وجود مرا فراگرفت. آن چنان كه شب و روز از وحشت مرگ مي گريستم، نه از درد بيماري.
امام جواد عليه السلام كه از بيماري من آگاهي يافت با تني چند از دوستان به عيادتم آمد و به محض اين كه حال مرا جويا شد، عقده ي دلم گشوده شد و ترس و وحشتم را از مرگ به حضورشان ابراز كردم.
امام فرمودند: «مي داني چرا از مرگ مي ترسي بنده ي خدا؟!»
من ماندم. و امام ادامه دادند: «براي اين كه مرگ را نمي شناسي. بگذار با مثالي مرگ را برايت ترسيم كنم.
تو اگر تمام تنت آلوده به چرك و كثافت و زخم باشد و بداني كه با رفتن به حمام همه ي اين زخمها و آلودگيها پاك مي شود، آيا مشتاق استحمام نمي شوي؟» گفتم: «چرا يابن رسول الله! ترجيح مي دهم هر چه زودتر حمام كنم و از آن زخمها و آلودگيها پاك شوم.»
امام فرمودند: «مرگ براي مؤمن به منزله ي همان حمام است. آخرين منزلگاه و جايگاه شستشو از آلودگيهاي گناه. مرگ، رها شدن از رنج و
[ صفحه 50]
اندوه است و پيوستن به آسايش و شادماني. غم به دل راه مده و شادمان باش از اين سفر شادي آفرين.»
پس از اين كلام آرام بخش امام، انگار همه ي آن غم و اندوه از دلم گريخت و جاي خود را به سكون و آرامش و نشاط داد. [1] .
[ صفحه 51]
پاورقي
[1] معاني الاخبار - صفحه ي 290.