بازگشت

التهاب عطش


از من گرفته همسر من خورد و خواب را

زهر جفا ز جان و دلم برده تاب را



واي از عناد دختر مأمون كه از جفا

مسموم كرد، زاده ي خير المآب را



تعفانه جان من كه از اين شعله سوختند

جان رسول و فاطمه و بوتراب را



پي مي برد به سوختن جسم و جان من

هر كس كه ديده، سوختن آفتاب را



اي آن كه التهاب عطش را شنيده اي

بنگر به عضو عضو من اين التهاب را



[ صفحه 59]



افكنده است شعله به جان من و هنوز

از من كند دريغ يكي جرعه آب را



من مي كنم به العطش از او سؤال آب

او مي دهد به هلهله بر من جواب را



يارب، تو آگهي كه براي بقاي دين

به جان خريده ام اين ستم بي حساب را



جان مي دهم به غربت و عطشان كه خون من

تضمين كند تداوم اسلام ناب را



باشد ز فيض دوستي ما اگر به حشر

آسان كند خدا به مؤيد حساب را [1] .



[ صفحه 60]




پاورقي

[1] نغمه هاي ولايت.