بازگشت

در جواب يك معماي فقهي


يا أبامحمد ما تقول في رجل حرمت عليه امرأة بالغداة و حلت له ارتفاع النهار و حرمت عليه نصف النهار، ثم حلت له الظهر ثم حرمت عليه العصر، ثم حلت له المغرب، ثم حرمت عليه نصف الليل ثم حلت



[ صفحه 271]



له الفجر، ثم حرمت عليه ارتفاع النهار، ثم حلت له نصف النهار؟ فبقي يحيي و الفقهاء بلسا خرسا!

فقال المأمون: يا أباجعفر أعزك الله بين لنا هذا؟ فقال عليه السلام هذا رجل نظر الي مملوكة لا تحل له، اشتريها فحلت له. ثم أعتقها فحرمت عليه، ثم تزوجها فحلت له، فظاهر منها فحرمت عليه. فكفر الظهار فحلت له، ثم طلقها تطليقة فحرمت عليه، ثم راجعها فحلت له، فارتد عن الاسلام فحرمت عليه، فتاب و رجع الي الاسلام فحلت له بالنكاح الأول، كما أقر رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم نكاح زينب مع أبي العاص بن الربيع حيث أسلم علي النكاح الأول. [1] .

امام جواد عليه السلام به يحيي بن اكثم فرمود:

اي ابامحمد! چه گويي درباره ي مردي كه بامداد زني بر وي حرام بود و روز كه برآمد بر او حلال شد، نيمه ي روزش حرام شد و هنگام ظهرش حلال گرديد و وقت عصر بر او حرام شد و مغربش حلال گرديد و نيمه شب بر او حرام شد و سپيده دم بر وي حلال شد و روز كه برآمد بر او حرام شد و نيمه روز بر او حلال گرديد.

يحيي و ديگر فقها در برابر او حيران گرديده و از كلام بازماندند!

مأمون گفت: يا اباجعفر! خداي، عزيزت بدارد. اين مسئله را براي ما بيان كن. امام عليه السلام فرمود:

اين مردي است كه به كنيزك ديگري نگاه كرده و او را خريده و بر وي حلال شده، سپس آزادش كرده و بر او حرام شده، سپس او را به زني گرفته و بر او حلال شده، و ظهارش كرده [2] و بر او حرام شده و كفاره ي ظهار داده و حلال شده، سپس يك بار طلاقش داده و حرام شده، سپس به او رجوع



[ صفحه 272]



كرده و حلال شده، پس آن مرد از اسلام برگشته و زن بر او حرام شده و باز توبه كرده و به اسلام برگشته و به همان نكاح سابق بر او حلال شده، چنان كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم زينب را به ابي العاص بن ربيع كه مسلمان شد، به همان نكاح اول تسليم نمود.


پاورقي

[1] تحف العقول، ص 454.

[2] ظهار اين است كه كسي به زنش بگويد: ظهرك كظهر امي - يعني پشت تو مانند پشت مادر من است.