بازگشت

دلايل عقلي در علم امام


1 - ترديدي نيست كه ائمه عليهم السلام از نور حق آفريده شده اند، چنانچه در حديث نور - كه به چندين طريق نقل شده - رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود:



[ صفحه 197]



خداوند دو هزار سال پيش از خلقت آسمان ها و زمين نور مرا از نور خود آفريد و نور علي عليه السلام را از نور من مشتق فرمود و نور فاطمه عليهاالسلام را از نور ما و نور حسنين عليهماالسلام را از نور ما منشعب فرموده است. [1] .

بنابراين، صادر اول، و اول چيزي كه خدا آفريد، نور وجود مقدس حضرت رسول صلي الله عليه و آله و خمسه ي طيبه عليهم السلام مي باشد.

2 - از طرف ديگر، مي دانيم كه علم نور است، چنانچه امام صادق عليه السلام فرمود: «العلم نور يقذفه الله في قلب من يشاء» [2] .

پس حقيقت ائمه عليهم السلام نور است كه:«و قد خلقكم الله أنوارا»، و علم است، چرا كه علم، نور است؛ همان گونه كه حقيقت آن ها نور است، حقيقت آن ها علم است. بنابراين، آن ها عالم بالفطره مي باشند كه در مكتب ربوبي علم و دانش، با خميره ي آن ها عجين شده است.

3 - از طرف ديگر مي دانيم كه جهل و ظلمت با نور تضاد دارد و اجتماع آن ها محال است. پس بايد حقيقت آن ها نور و علم باشد كه روشن است نه جهل، كه تاريكي و ناداني است.

4 - علاوه بر اين كه جهل، خبيث، و كثيف و ناپاكي است، در حالي كه در آيه تطهير و حديث كساء تصريح شده كه خداوند عالم آن ها را طيب و طاهر و پاك و پاكيزه آفريده است.

آنان در اصل وجود طاهر و مطهر هستند، كه:

(انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس أهل البيت و يطهركم تطهيرا) [3] .

پس در وجود آن ها ناپاكي خباثت، جهل و ناداني راه ندارد.



[ صفحه 198]



5 - در اجتماع آفرينش، قاعده ي امكان اشرف. استقلال و حكومت عقلي دارد و اين اشرفيت و حكومت بر مبناي علم و فضيلت است. چنانچه اقتضاي فيض عام از غني مطلق است، همان گونه كه نياز و احتياج از فقير و محتاج است؛ همين حالت را مورد تامه در قابليت خود نسبت به مواد ناقصه دارد كه مواد تامه به پذيرش فيض از جهت استعداد و قابليت نزديك تر است و از اين جهت، هر كس فقر و فقدش بيشتر باشد نياز و احتياجش بيشتر است، ولي از باب فيض تام دورتر مي باشد و آن كس كه از اين جهت كامل تر است به آن باب نزديكتر است.

بدين ترتيب، پيامبر خدا صلي الله عليه و آله به پذيرش فيوضات رباني نزديك تر مي باشد و بدين جهت، در فطرت اشرف بر اخس حكومت دارد و همچنين حكومت روي علم و شرافت علمي است.

6 - دليل ديگر براي اين كه علم امام فطري و در مكتب ربوبي افاضه شده اين كه: خداوند عالم آن ها را شاهد بر خلق قرار داده آن هم به دليل لطف و تقرب و اين شهود و تقرب نيز دليل علمي است كه بر بندگان خاص خود افاضه فرموده، اين ها حجج الهي هستند كه به مقتضاي لطف، از علوم، ضماير و سراير گذشته و آينده تا روز قيامت به آن ها افاضه فرموده است.

از طرفي، اين حجت هاي ربوبي چون بايد حافظ و نگهبان علوم و صندوق اسرار آفرينش حق باشند از معاصي دور و از لغزش ها مصون گرديده اند و به همين دليل، آنان در اطاعت و عبادت در صفوف نخستين بندگان مقرب قرار گرفته اند و از اين رو خداوند آن ها را شاهد بر همه ي خلايق قرار داده و فرموده:

(قل اعملوا فسيري الله عملكم و رسوله و المؤمنون) [4] .

كه به قرائت اماميه خطاب به ائمه عليهم السلام است كه شاهد بر اعمال خلق باشند.

7 - واجب و لازم است كه امام از خطا منزه و پاك و از نقص و جهل مبرا باشد،



[ صفحه 199]



تا بتواند مشعل دار هدايت و ارشاد گردد.

به عنوان مثال: اگر امام جاهل به قبله باشد، قهرا مورد سخريه و استهزا قرار مي گيرد، مخصوصا در نظر علماي هيئت، تاريخ، جغرافيا و متصديان رصدخانه ها و نجوم و افلاك، چرا كه اين يك موضوع علمي است كه امام بايستي از جانب پيامبر صلي الله عليه و آله از تعيين قبله و جهت عبادت آگاهي يابد.

از اين رو، امام بايد از علوم جهاني آگاهي داشته باشد تا بتواند جهات قبله و جهات شرق و غرب كشورهاي جهان را معلوم نمايد و مورد پذيرش علما و دانشمندان فن گردد.

و اين علم را نمي توان در مكتبي خواند، چرا كه اگر كسي داناتر و عالم تر از او باشد بايد او استاد پيامبر باشد و حال آن كه بحث در اين است كه پيامبران از همه ي خلق داناترند.

روي همين مباني علمي بود كه حضرتش فرمود:

«زويت له الأرض و رأي الكعبة فجعله بازاء الميزاب» [5] .

زمين در نظرم چنان پست شد كه كعبه را ديدم و آن را در موازات ناودان طلاي كعبه قرار دادم.

از اين حديث استفاده مي شود كه دنيا و آن چه در آن است براي پيامبر و امام مانند صفحه ي كاغذ، يا نقشه ي عالم بوده كه براي مشاهده مي گستردند، يا مانند پوست بادام بوده كه از مغز آن جدا مي گردد.

امام عليه السلام به حمران بن اعين فرمود:

يا حمران، ان الدنيا عند الامام و السماوات و الأرضين الا هكذا - و أشار بيده الي راحته - و يعرف ظاهرها و باطنها و داخلها و خارجها و رطبها و يابسها» [6] .

اي حمران! دنيا و آسمان ها و زمين در نظر امام همانند كف دست او



[ صفحه 200]



است كه ظاهر و باطن، داخل و خارج، و تر و خشك آن را مي بيند و مي شناسد.


پاورقي

[1] غاية المرام و ترجمه ي آن كفاية الخصام در باب حديث نور، و كتاب اميرالمؤمنين تأليف نگارنده.

[2] منيه المريد: 167.

[3] سوره احزاب: 32.

[4] سوره توبه: 105.

[5] بحارالانوار: ج 81 ص 54.

[6] بحارالانوار: ج 25 ص 385.