بازگشت

علم امام


اينك سخن را در مورد علم امام عليه السلام ادامه مي دهيم.

همان گونه كه از آيات قرآن و تفسير آن ها و روايات استفاده مي شود علم امام سه قسم است:

اول: علم به قدر و قضا.

امامان عليهم السلام اين علم را از روي لوح محو و اثبات استعلام مي كنند و ذات حق تعالي لوح محو و اثبات را - كه نقشه ي كائن و موجود عالم وجود است و مبني بر شهود عقلي است - زير نظر امام عليه السلام - كه ولي مطلق كارخانه هستي اوست - گذاشته تا شاهد كليه ي عوالم وجود باشد.



[ صفحه 178]



دوم: علم به گذشته.

خداوند به وسيله ي اين علم نقشه اي از عالم كون و گذشته را زير نظر امام عليه السلام نهاده تا به اجمال و تفصيل بر حسب نتيجه ي نهايي از گذشته ي عالم، يا سازمان آفرينش اطلاع يابد.

سوم: علم تفصيلي از هر يك از دو قسم فوق.

امام به توسط اين علم در موقع ضرورت به جزئيات گذشته، حال يا آينده ي ملهم مي گردد و به او الهام مي شود الهامي كه اطمينان انگيز است.

در بخش نخست، كليد گنج علوم را به امام عليه السلام مي سپارند، چنانچه در شب قدر، قرآن بر قلب پيامبر خدا صلي الله عليه و آله يك جا نازل شد و در آن شب مقدرات و سرنوشت اشخاص را يك جا به پيامبر و امام خبر مي دهند آن ها در آن شب از اين وقايع مزبور علم اجمالي پيدا مي كند اما در مرور زمان جزء جزء اجمال به تفصيل مي پيوندد و جزئيات و خصوصيات سرنوشت آدمي - همان طور كه از يك يك آيات با شأن نزول آن ظاهر گرديد - هر ساعت و شب و روزي روشن مي شود.

افاضه ي اين علم به مشيت و اراده ي حق تعالي است كه هرگاه اراده كند الهام يا وحي مي فرمايد و شاهد اين حقيقت، روايتي است كه در حديث اول از باب «نادر فيه» در ذكر غيب كتاب «كافي» نقل شده است.

معمر بن خلاد گويد: مردي از اهل فارس از حضرت اباالحسن عليه السلام پرسيد:

أتعلمون الغيب؟

فقال: قال أبوجعفر عليه السلام يبسط لنا العلم فنعلم و يقبض عنا فلا نعلم. [1] .

آيا شما علم غيب مي دانيد؟

فرمود: امام باقر عليه السلام فرموده است: علم براي ما گسترده و گشوده مي شود پس مي دانيم و از ما قبض مي شود پس نمي دانيم.



[ صفحه 179]



درست مانند اين است كه مخزن علم الهي، يا لوح محو و اثبات در نظر امام عليه السلام با يك وضع و محاذاتي قرار گرفته كه هر وقت اراده كند از دوربين آن مي بيند و به همه چيز واقف مي شود و هرگاه نخواهد، يا خدا نخواهد وضع و محاذات دوربين تغيير مي كند. چرا كه (ما تشاؤن الا أن يشاء الله) [2] اراده و مشيت آن ها، اراده و مشيت الهي است. آن ها آن چه را كه خدا بخواهد مي خواهند و آنچه را كه آن ها خواستند خدا خواسته است. اين علم به مقتضاي لطف براي امام عليه السلام مسجل شده و هيچ شرطي در اين افاضه ي اشراقيه ي الهيه نيست.

شيخ مفيد قدس سره درباره ي تفسير آيه ي كريمه ي (ان الذين يمارون في الساعه لفي ضلال مبين) [3] روايتي نقل مي كند كه: از حضرت اميرمؤمنان علي عليه السلام از تفسير اين آيه پرسيدند.

فرمود:

انما علمنا بمنزله الوحي المنزل علي الأنبياء، فلو أردنا و سألنا الله أجاب الله دعائنا و لكنه قرر أن لا يظهر ذلك للغير، فلو أردنا أن تظهر للغير محاه الله عن قلوبنا.

علم ما به منزله ي وحي است كه بر انبيا نازل شده است به محض آن كه اراده كنيم، و از خدا مسألت نماييم دعاي ما را اجابت مي فرمايد و به ما افاضه و الهام مي كند؛ ولي مقرر فرموده كه اين حقيقت براي غير امام ظاهر نشود، پس به محض آن كه اراده كنيم كه براي غير ظاهر و آشكار سازيم فوري از نظر ما محو مي شود.

از اين رو، علم امام افاضه ي اشراقيه ي الهيه به وسيله وضع و محاذات با مخزن علم الهي است به شرط آن كه به ديگري نياموزند، چرا كه ظرفيت امام را غير امام ندارد و شايد موجب فساد گردد.



[ صفحه 180]



در روايت ديگري آمده كه حضرت فرمود:

نحن أعلم بالوقت.

ما به وقت و زمان داناتريم.

و در حديث مفصل ديگري مي فرمايد:

حاش لله أن يوقت ظهوره بوقت يعلمه شيعتنا. [4] .

حاشا كه خداوند ظهور او را معين به وقتي كند كه شيعيانمان آن را بدانند.

مؤيد اين نقل، روايتي است كه شيخ كليني رحمه الله در كتاب شريف «كافي» در باب «نوادر اخبار بني اسرائيل» آورده كه زراة بن اعين به حضرت ابي جعفر مي گويد:

جعلت فداك! لو حدثتنا متي يكون هذا الأمر فسررنا به؛

اگر شما وقت ظهور قائم را به ما بفرمايي چه قدر مسرور مي شويم.

حضرت فرمودند:

يا حمران! ان لك أصدقاءا و اخوانا و معارف. ثم حكي عليه السلام له قصة ولد العالم و الازمنة الثلاثة و أن الثالث زمان الميزان. [5] .

اي حمران! تو داراي برادران و دوستان و آشناياني هستي كه وفاي به عهد نمي كنند - يعني ظرفيت نگاهداري اسرار و رموز را ندارند -.

آنگاه حكايت پدري را كه در زمان بني اسرائيل سه فرزند داشت بيان فرمود كه مفادش اين است كه اين سر از تو به ديگران فاش مي شود و آن ها طاقت حفظ اسرار را ندارند و افشاي اين خبر موجب فساد مي گردد و اين است سر حديثي كه مي فرمايد: «لو كانت لألسنتكم أوكية».



[ صفحه 181]




پاورقي

[1] اصول كافي: ج 1 ص 256.

[2] سوره انسان: آيه 30.

[3] سوره شوري: آيه 18.

[4] بحارالانوار ج 53 ص 1.

[5] اصول كافي: ج 362 5.