بازگشت

گوشه اي از اسرار علوم و معارف امام جواد (علم غيب)


قال الله تعالي: (و لا يحيطون بشي ء من علمه) [1] .

درباره ي علم امام عليه السلام پيشتر بيان كرديم كه: امام، برگزيده ي خداوند است و طبق سنت ربوبي، بايستي نقشه ي جهان هستي زير نظر او باشد و خداوند از مخزن علم خود آنچه لازمه ي ارشاد و هدايت است به امامان معصوم عليهم السلام آموخته و علم غيب و شهود را به آن ها تعليم فرموده است.

ترديدي نيست كه علم حق، عين ذات حق است و هيچ چيز به علم او احاطه ندارد؛ بلكه او بر هر چيزي محيط است و معلومات خدا همان مخلوقات اوست. علاوه بر اين، آنچه كه در علم او نهفته است و هنوز به عالم شهود راه نيافته - كه آن را «علم غيب» گويند - نيز جزو معلومات اوست.

بنابراين، مراد از غيب، علومي نيست كه فقط از نظر ما غايب باشد، بلكه مقصود آن علومي است كه از حيطه ي دانش بشري غايب و پنهان است.

مثلا موجود و مخلوقي كه خداوند بعدها خلق مي فرمايد، يا مخلوقات عوالم ديگر كه بشر بدان راه ندارد، مانند مخلوق كره ي «شعري» كه در قرآن بدان سوگند ياد مي كند كه: (و انه هو رب الشعري) [2] و اين شعري چندين هزار برابر خورشيد و از



[ صفحه 174]



لحاظ وزن يك ليتر آن مساوي با 170 تن و از نظر نور 75 سال نوري فاصله ي ما تا آن شعري مي باشد و به يقين مخلوقاتي دارد كه ما نمي دانيم - اين ها را علم غيب گويند.

در تفسير آيه ي شريفه (و لا يحيطون بشي ء من علمه) آمده است: اي: بمعلوماته. يعني كسي به معلومات او هم احاطه نخواهد يافت.

روزنه اي از علم خود به سوي بعضي از انسان هاي لايق مي گشايد و به قدر لياقت و استعداد آنها به ايشان وحي و الهام مي نمايد.

در «تفسير برهان» در ذيل آيه ي كريمه (عالم الغيب و الشهادة) [3] روايتي از حضرت صادق عليه السلام نقل شده كه حضرتش مي فرمايد:

«الغيب ما لم يكن و الشهادة ما قد كان»؛

غيب، آن چيزي است كه (مشهود) نباشد و شهادت آن چيزي است كه (ظاهر) باشد. [4] .

عالم بزرگوار، شيخ صدوق رحمه الله در «معاني الاخبار» علم غيب را علم به گذشته و حال مي داند و علم شهود را علم به آينده و استقبال مي داند، چرا كه كاينات به مشيت حق، زنده، باقي و برقرارند و حق تعالي اين علم را به انبياي خود آموخته تا آن ها نسبت به ديگران امتياز داشته باشند و افراد ديگر بشر فاقد اين قوه ي ادراك هستند.

علم حق تعالي - جل شأنه - از گذشته، مثل آينده است. يعني همان طور كه نسبت به گذشته عالم و آگاه است و جريان آفرينش را در گذشته مي داند؛ همان گونه آنچه را كه در آينده جاري خواهد شد، مي داند و به پيامبران خود نيز اين حقيقت را آموخته و خلفي در وعده ي او به انبياء و رسل نشده و هيچ پيامبري با آن كه تا حدي به



[ صفحه 175]



علم الهي وارد بوده، تكذيب نكرده است.

حق تعالي اين علم از گذشته و آينده را بر حسب اقتضاي عالم شهادت به اوليا و برگزيدگان خود آموخته و آن ها را از مجاري عالم آفرينش واقف ساخته و خبرهاي خلقت را به آن ها داده است.

هفت مرحله عالم غيب عبارت است از:

1 - مشيت، 2 - اراده، 3 - قدر، 4 - قضا، 5 - اجل، 6 - كتاب 7 - اذن در ايجاد.

عالم شهادت با عالم غيب گاهي مطابقت مي كند و زماني به مقتضاي علم الهي، تغيير مي يابد. چنانچه لوح محفوظ، نماينده ي علم غيب و لوح محو و اثبات، نماينده ي عالم شهادت است.

از اين رو، در قصه ي ذبح اسماعيل عليه السلام يا رفع اثر وضعي و حرارت آتش از ابراهيم عليه السلام حاكي همين حقيقت است و به همين منطق امام عليه السلام در اشاره به آيه ي كريمه اي فرمود:

«لولا آية في كتاب الله لأخبرتكم بما كان و ما يكون و ما هو كائن الي يوم القيامة» [5] .

اگر اين آيه در قرآن نبود كه «يمحو الله ما يشاء و يثبت و عنده ام الكتاب» به شما خبر مي دادم آنچه را واقع شده و آنچه را واقع مي شود و خواهد شد تا روز قيامت.

يا به نقل كليني رحمه الله در كتاب شريف «كافي» از ابوجعفر عليه السلام كه حضرتش فرمود:

«لو كان لألسنتكم أوكية لدثت كل امري بما له و عليه». [6] .

بنابراين، يك حد و مرزي در علم امام - كه ممكن است - با علم واجب، وجود دارد كه براي اوليا و انبيا شرايطي گذاشته كه در صورت ضرورت، از غيب به آن ها



[ صفحه 176]



افاضه مي شود وگرنه علم آن ها هم نسبت به خلق، مانند علم خدا نسبت به آن ها مي باشد. يعني آنچه را كه حق تعالي در علمش نهفته است به قدر ضرورت به انبيا و اوليا تعليم مي شود.

و همين طور آن چه از كنوز مخفي علم الهي به انبيا و اوليا افاضه شده مردم نمي دانند مگر در هنگام ضرورت كه به منصه ظهور و بروز بگذارند و در حقيقت، علم الهي منبع كلي علوم است كه رشته هايي از آن به دل هاي برگزيدگان جاري شده و در مواقعي خاص ظاهر مي نمايند.

نعماني در كتاب «غيبت» در باب علم امام، از كتاب «كافي» با سلسله اسناد خود از ابي بصير روايت كرده كه گويد: خدمت حضرت ابي عبدالله جعفر بن محمد الصادق عليه السلام عرض كردم:

يابن رسول الله! من أين أصاب أصحاب علي ما أصابهم مع علمهم بمناياهم و بلاياهم؟!

قال: فأجابني - شبه المغضب -: ممن ذلك الا منهم....

فقلت: ما يمنعك جعلت فداك؟

قال عليه السلام: ذلك باب أغلق، الا أن الحسين بن علي عليهماالسلام فتح منه شيئا يسيرا.

ثم قال: يا أبامحمد! ان اولئك كان علي أفواههم أوكية. [7] .

اي فرزند رسول خدا! از كجا اصحاب اميرالمؤمنين دچار گرفتاري مي شدند با علمي كه حوادث و وقايع و مرگ و ميرها داشتند؟

حضرت به حالي كه همانند خشم و غضب بود فرمود: اين مشكل از چه كسي جز خودشان است؟

عرض كردم: چه مانعي دارد كه من هم بفهم؟

فرمود: اين باب بسته شد، آري به وسيله ي جدم حسين بن علي عليهماالسلام



[ صفحه 177]



گوشه اي از آن گشوده گشت.

آنگاه فرمود: آنها براستي بر دهانشان بست و بندي بود.

آري،



هر كه را اسرار حق آموختند

مهر كردند و دهانش دوختند



و سبب اين مهر و سكوت آن است كه همه ي مردم در ظرفيت يكسان نيستند و چه بسا كه از اسرار و رموز واقف شوند و با فقدان تملك نفس و استعداد هضم مطالب از دين خارج شوند و اين علم سبب هلاكت آن ها گردد، در صورتي كه هدف، هدايت و ارشاد و ايصال به سعادت است.

ام الكتاب - كه همان لوح محفوظ است - همه ي حقايق شدني عالم بدون كسر و نقصان از گذشته و آينده در آن ثبت است، ولي لوح محو و اثبات در مرتبه ي شهود است و ذات پروردگار به هر دوي اين لوح ها سلطه و احاطه دارد.

از طرفي، ذات پروردگار جل شأنه بندگان مكرمي دارد كه از خوف خدا در حال اشفاقند و آن ها مسبوق به علم شهودي هستند و به امر حق عمل مي كنند و همه ي اين مراتب در علم حق تعالي نهفته است.


پاورقي

[1] سوره بقره: آيه 255.

[2] سوره نجم: آيه 49.

[3] سوره سجده: 6.

[4] معاني الاخبار: ص 146 ح 1، عنه البحار: 4 / 80 ح 3 و تفسير برهان: ج 4 ص 388 ح 1.

[5] بحارالانوار: ج 4 ص 97.

[6] اصول كافي: ج 1 ص 264.

[7] اصول كافي: ج 1 ص 264.