بازگشت

در مدح و منقبت امام جواد




زهي جمال مبارك كه از طريق كمال

فزون ز مهر منيرش تجلي است و جلال



يگانه گوهر درياي دانش و حكمت

بحار جود و عطايا و كعبه ي آمال



به خلق و خوي محمد به علم و فضل علي

حسن به حلم و حسيني و راست خوي و خصال



جواد در كف او سيم و زر بسي بي قدر

جلال را به مثل مظهري ز رب تعال



امام مفترض الطاعه جانشين رضا

خداي را بپرستش يكي گزيده مثال



همين بس است فضيلت كه در حداثت سن

شكست خصم بدانديش را ز حسن مقال



مگر نبود كه يحيي بن اكثم از ره علم

گشود در بر او باب ها ز روي سؤال



تمام حل قضايا نمود بي توقير

از او نماند دگر بهر خصم را مجال



چنان به حل كلام او ز مدعي پرداخت

كه عجز خصم مدلل شدش ز استدلال



نه اوست وارث علم محمد محمود!؟

نه اوست هادي دين و مسلم از افضال!؟



هر آن كه پيرو او شد گرفت راه نجات

رسيد تابع او بر سعادت و اقبال





[ صفحه 169]



به هشت سالگي آنسان جواب نغز و لطيف

ز بهر مأمون بفرمود از طريق كمال



هم از جلالت و فرزانگي چنان فهميد

كه نيست بيم و را جز ز قادر متعال



به خصم حالت بهت از جواب نغزش داد

كه يافت وضع پريشاني از تغير حال



به اعتراف جلالش گشود لب پس از آن

هم از مراتب فضلش نمود استقبال



اگر صفاي دل و نور معرفت خواهي

بجو ز پرتو نور رخش بدين منوال



بهار عمر چو بربست رخت از اين عالم

دل از غمش شده لبريز خون و مالامال



ز ظلم معتصم دون جواد عليه السلام شد مسموم

همان لعين كه بدي پيشواي اهل ظلال



از او نماند در اين دهر غير بدنامي

هماره لعن مفصل به وي نه با اجمال



جواد عليه السلام را ز خدا جاه و مرتبت باقي

به قبه اش نگر و آن همه جلال و جمال



سحاب، فيض زيارت تو را چو گشت نصيب

سپاس و شكر كن از فضل حق در آن احوال. [1] .





[ صفحه 173]




پاورقي

[1] سروده مرحوم ابوالقاسم سحاب، ص 124.