بازگشت

سيراب نمودن عطشان


شيخ مفيد رحمه الله در «ارشاد» از جعفر بن محمد به اسناد خودش از محمد بن علي هاشمي نقل مي كند كه صبح روزي كه شب آن، مأمون دختر خود را به ابي جعفر محمد بن علي عليه السلام داده بود، خدمتش شرفياب شدم.

من چون شب دارويي خورده بودم كه عطش مي آورد، سخت تشنه شدم و عطش به من فشار آورد، ولي از خوردن آب هم به تجويز طبيب ممنوع بودم، ابوجعفر عليه السلام به من نگاهي كرده گفت: تو را تشنه مي بينم.



[ صفحه 155]



گفتم: آري بسيار تشنه هستم.

ابوجعفر عليه السلام رو به غلامش كرد و گفت: «يا غلام! اسقنا مائا»؛ براي ما آب بياور!

من پيش خودم گفتم: الان يك آب مسمومي به من مي دهند و در حزن و غمي فرو رفتم، تا اين كه غلام آب را آورد، ابوجعفر عليه السلام به من لبخندي زد و آن آب را گرفت اول خودش آشاميد و بعد به من داد، من آشاميدم و عطش رفع شد، باز گرفت خودش آشاميد و باز به من داد، آشاميدم آنگاه لبخندي زد.

من به محمد بن علي هاشمي گفتم: گمان مي كنم اين اباجعفر است و چنانچه رافضه مي گويند از درون دلها خبر دارد و اسرار و امور و احوال را خوب تشخيص مي دهد. [1] .


پاورقي

[1] ارشاد مفيد: به نقل اعيان الشيعه ج 4 ص 224.